راضى

معنی کلمه راضى در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] راضى (خلیفه عباسی). با مرگ قاهر در زندان، راضی به عنوان جانشین او خلیفه اعلام شد.
نامش محمد و کنیه اش ابوالعباس و لقبش الراضی بالله بود. او فرزند مقتدر بن معتضد بود. او در سال 322 به خلافت رسید و به مدت شش سال و دو ماه بر مسند خلافت تکیه زد.
در زمان خلافت او فساد در حکومت عباسیان ریشه دوانده بود و دادن رشوه برای بدست آوردن مناصب حکومتی امری معمول شده بود. زنان و نظامیان در امور حکومتی دخالت می کردند.
در این هنگام قدرت واقعی بدست فرمانده سپاه، ابن یاقوت حاجب افتاد که علاوه بر فرماندهی سپاه توانست به جای وزیر، تسلط بر دستگاه مالی را نیز بدست آورد ولی دوران اقتدارش کوتاه بود و راضی بار دیگر خود قدرت را بدست گرفت و ابن مقله را به وزارت گماشت. سپس کوشید تا اوضاع و احوال را آرام کند و در نتیجه شیعیان افراطی و حنبلیان را شکنجه می داد، با این وجود تحمل دشواری های فزاینده مالی بیش از قدرت خلیفه بود.
راضی پس از 6 سال و 2 ماه حکومت در ربیع الاول 329 ق چشم از جهان فروبست.

جملاتی از کاربرد کلمه راضى

از خانه بتفحص مهمان بیرون آمد دید که در صحرا جماعتى میرفتند حضرت ابراهیم ایشان را دید پانزده نفر گبرند و بیل‌ها بر دوش گرفته بجائى میروند، ایشان را تکلیف بمهمانى کرد، آنها گفتند ما مردمانى هستیم فعله و کارکر بیچاره و هر یک از ما اطفال و عیال داریم، هر گاه ما خود مهمان شویم اهل و عیال ما بى معیشت خواهند بود، حضرت ابراهیم فرمود که اجرت عمله‌گى شما را نیز خواهم داد، بهر حال آن‌ها را راضى کرده بخانه آورده مهمان ساخت، چون گبران ضیافت را دیدند و اجرت هم گرفتند بیرون آمدند با خود گفتند که فى الحقیقه دین ابراهیم بر حق است زیرا مهمانى کند و اجرت هم دهد، در ساعت همه نزد حضرت ابراهیم برگشتند و کلمه‌ى طیبه شهادت بر زبان جارى ساختند و مؤمن و مسلمان شدند و رفتند.
نباشد تا خدا راضى ز امت کسى را نیست امید شفاعت