راست روشن

معنی کلمه راست روشن در لغت نامه دهخدا

راست روشن. [ رَ وِ ] ( ص مرکب ) راست روش. صورت قدیمیتر کلمه راست روش. رجوع به راست روش شود.
راست روشن. [ رَ ش َ ] ( اِخ ) نام وزیر بهرام گور که بر خلق ظلم فراوان کرد و مال و ملک ستد. آخرالامر بهرام او را کشته و هرچه بظلم ستده بود بخلایق داد. ( شرفنامه منیری ). نام وزیر بهرام گور بوده که بواسطه ظلم بسیار کشته شد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). وزیر بهرام گور بود و ظلم بسیار میکرد بهرام از قضیه شبان و سگ خاین متنبه شده اورا سیاست بلیغ فرمود. ( برهان ): مردی راست روشن نام وزیر بهرام بود و بهرام زمان خود بر عشرت میگردانید وکار ملک بدو گذاشته و از غایت حرص اموال بکلی برده و ولایت خراب گردانیده و لشکر را روزی نرسانیده ؛ بهرام روزی بر سبیل شکار بیرون رفت بر در شهر چوپانی را دید سگی را از درختی آویخته موجب پرسید گفت این سگ بر گله معتمد من بود ناگاه در گله کمی می آمد و معلوم نمی شد پنهان متفحّص شدیم این سگ با ماده گرگی الفت گرفته و با او در ساخته بود و گرگ گوسفندان را تلف می کرد بهرام از این بیندیشید. رمزی از این به ارکان دولت بگفت او را از حال راست روشن آگاه کردند. بهرام اورا بگرفت و احوال تفحص نمود گناه بیشمار بر او گرد شد و او را سیاست کرد. ( تاریخ گزیده صص 113 - 112 ).
همه را راست روشن از کم و بیش
راست و روشن ستد بر شوت خویش.
راست روشن درآمد از در کاخ
رفت بر صدرگاه خود گستاخ.
شه شنیدم که داشت دستوری
ناخدا ترس از خدا دوری.
نام خود کرده زان جریده که خواست
راست روشن ولی نه روشن و راست.
روشن و راستیش بس تاریک
راستی گوژ و روشنی تاریک.
داده شه را بنام نیک غرور
و او زتعلیق نیکنامی دور.
تا وزارت بحکم نرسی بود
در وزارت خدای ترسی بود.
راست روشن چو زو وزارت برد
راستی ها و روشنی ها مرد.نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 330 ).

معنی کلمه راست روشن در فرهنگ عمید

= راست روش

معنی کلمه راست روشن در فرهنگ فارسی

وزیر بهرام گور که شاه بسبب اعتماد همه کارهای مملکت را بدو سپرده بود بعد چون بهرام روزنامه های بازداشتگان را بخواند از اعمال ناپسند او آگاه شد و گفت : این نه راست روشن است بلکه دروغ و کژ است و وی را سیاست کرد ( داستان ) توضیح بنظر میرسد اصل کلمه در پهلوی ( دارای روش راست ) باشد ( م .معین . اسم مصدر چا. ۱۷ : ۲ ) ولی نظامی در هفت پیکر آنرا خوانده : (( نام خود کرده زان جریده که خواست راست روشن ولی نه روشن و راست . ) )
راست روش صورت قدیمیتر کلمه راست روش .

جملاتی از کاربرد کلمه راست روشن

گفتگوی راست روشن می کند آفاق را از دهان صبح صادق نور می آید برون
به سمن بگفت سوسن به دو چشم راست روشن که گذاشت خاک خاکی و گذاشت خار خاری
ای مهتری که هم حَسَب و هم نَسَب تو راست روشن دوگوهر از نسب و از حسب توراست
از تو بر من چه راست روشن گشت راستی رفت و روشنی بگذشت
به توبه دل راست روشن کنیم بی‌آزاری خویش جوشن کنیم