راحت رسان

معنی کلمه راحت رسان در لغت نامه دهخدا

راحت رسان. [ ح َ رَ /رِ ] ( نف مرکب ) آسایش دهنده. ( آنندراج ) :
گر زخم یافته دلت از رنج بادیه
دیدار کعبه مرهم راحت رسان شده.خاقانی.بر سر رگهای بازوی رباب
نشتر راحت رسان آخر کجاست.خاقانی.دوست بود مرهم راحت رسان
گرنه رها کن سخن ناکسان.نظامی.

معنی کلمه راحت رسان در فرهنگ فارسی

آسایش دهنده .

جملاتی از کاربرد کلمه راحت رسان

خسروا ابن یمین را گر نسیم لطف تو گردد از راه کرم راحت رسان و رنج کاه
چو مردان ببر رنج و راحت رسان مخنث خورد دسترنج کسان
خور و پوش و بخشای و راحت رسان نگه می چه داری ز بهر کسان
پسر را نکو دار و راحت رسان که چشمش نماند به دست کسان
جانم به غمزه خستی لیکن ز لطف پرسش راحت رسان چو مرهم بر جان خسته بودی
دل را به بند ای فیض دراز جسم و بگشا سوی جان زان رهگذر راحت رسان زین ره در آزار است دل
بر تن ما تو حاکمی، ای دوست خواه راحت رسان و خواه گزند
روح راحت رسان روح افزا روح را مایه فتوح افزا
خور و پوش و بخشای و راحت رسان نگه می چه داری ز بهر کسان؟
جمله خلقان را بدی راحت رسان اندر این معنی نکرده او زیان