راجان. ( اِخ ) یا آئیریک جد زردشت. رجوع به نسب نامه زردشت ج 1 برابر ص 69 مزدیسنا شود. راجان. ( اِخ ) یکی از دهات ناحیه وره از توابع قم. رجوع بتاریخ قم ص 138 شود. || دهی در ناحیه وازین طسوج از توابع قم بوده است. رجوع به تاریخ قم ص 119 شود.
معنی کلمه راجان در فرهنگ فارسی
یکی از دهات ناحیه وره از توابع قم . یا دهی در ناحیه و ازین طسوج از توابع قم بوده است .
جملاتی از کاربرد کلمه راجان
عیش و حضوری در جهان دارم که کس ندهد نشان زیراکه شاه عشق راجان ودلم مأوا شدست
عشق آمد و جان من فراجانان داد معشوقه ز جان خویش ما راجان داد
مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود هر که راجان بود، از خدمت جانان نرود