رئی. [ رَ ئی ی ] ( ع اِ ) پری که دیده شود پس دوست گردد. || مار بزرگ از جهت شباهت به جن. || جامه ای که پیش مشتری جهت فروخت وانمایند. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). رئی. [ رُ ئی ی ] ( ع اِ ) منظر یا حسن آن. ( از اقرب الموارد ). || ( ص )زیبا از حیث جمال و روشنی. ( از متن اللغة ). رِئی . رئی. [ رِ ئی ی ] ( ع ص ) رَئی. زیبا از حیث جمال و روشنی. ( از متن اللغة ).
معنی کلمه رئی در فرهنگ فارسی
زیبا از حیث جمال و روشنی
جملاتی از کاربرد کلمه رئی
بی شرمی و بیدادگری پیشه تست دست از تو بصابون رئی باید شست