ذوالرمه

معنی کلمه ذوالرمه در لغت نامه دهخدا

( ذوالرمة ) ذوالرمة. [ ذُرْ رِ م ْ م َ ] ( اِخ ) نام موضعی است بنواحی مدینة. دمشقی.
ذوالرمة. [ ذُرْ رُم ْ م َ ] ( اِخ ) غیلان بن عقبةبن بهیش بن مسعودبن حارثةبن عمروبن ربیعةبن ساعدةبن کعب بن عوف بن ربیعةبن ملکان بن عدّی بن عبدمناةبن ادّابن طابخةبن الیاس بن مضربن نزاربن معدّبن عدنان. مکنّی به ابی الحرث. شاعر مشهور. معروف بذی الرمّة یکی از سران شعر. گویند وی وقتی اشعار خود در سوق الأبل میخواند و فرزدق برسید و بشنودن گفته های اوبه ایستاد، ذوالرمة بدو گفت ای با فراس این گفته ها چون بینی ؟ گفت بسی نیکو. گفت پس چگونه است که مرا درعداد گردنان شعر بشمار نیارند فرزدق گفت از آنکه گریستن تو بر ویرانه ها و اوصاف تو در شوگاه اشتران است. و ذوالرمة یکی از عشاق معروف عرب است و معشوقه وی میّة دختر مقاتل بن طلبةبن قیس بن عاصم منقری است. و این قیس همان است که با وفد بنی تمیم بخدمت رسول صلوات اﷲ علیه و آله شد و پیغمبر اکرم او را اکرام کرد و فرمود تو سید اهل وَبَر باشی. و ابوعبیده بکری گوید: میّة بنت عاصم بن طلبةبن قیس بن عاصم است. و بیشتر تشبیهات و مغازلات او در شعر با میّه باشد و ابوتمام طائی در گفته زیرین از قصیده یائیه خود این دو دلداده را اراده کرده است :
ما ربع میه معموراً یطیف به
غیلان ابهی رباً من ربعها الخرب.
و ابن قتیبة در کتاب طبقات الشعراء گوید ابوضرار غنوی گفت من میه را بدیدم آنگاه که او را پسران چند بود. و من از ابوضرار درخواستم تا میه را برای من وصف کند، گفت رو و خدی کشیده وبینی باریک و برجسته داشت و هنوز آثار حسن و جمال در وی مشهود بود گفتم آیا چیزی از شعرهای عاشق خویش ترا انشاد کرد گفت آری ، میه گفت دیر زمانی من اشعار وی را در حق خویش می شنیدم و لکن خود او را ندیده بودم با خود نذر کردم که اگر وی را بینم شتری در راه خداقربان کنم و آنگاه که وی را بدیدم و بر سیاهی و زشت روئی وی آگاه شدم با خود گفتم و اسوأتاه و ابؤساه !و ذوالرمة در این وقت گفت :
علی وجه می مسحة من ملاحة
و تحت الثیاب العار لو کان بادیا
الم تر ان الماء یخبث طعمه
و ان کان لون الماء ابیض صافیا
فواضیعةالشعر الّذی لَج فانقضی
بمی و لم املک ضلال فوأدیا.
و باز گویند که ذوالرّمه هیچگاه میه را جز پوشیده به برقع ندیده بود. و آرزو میکرد تا به روی او بنگرد و این ابیات بگفت :

معنی کلمه ذوالرمه در فرهنگ فارسی

غیلان بن عقبه بن بهیش مکنی بابوالحرث شاعر مشهور ( و. ۷۷ - ف. ۱۱۷ ه. ق . ) وی یکی از عشاق معروف عرب است و معشوقه اش میه دختر مقاتل ابن طلبه بن قیس بن عاصم منقری است .دیوان او بطبع رسیده .

معنی کلمه ذوالرمه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ذوالرمه شاعری سیاه چرده و زشت روی بود. از قبیله ی بنی عدی و کنیه اش ابا الحارث و لقبش ذو الرمة التمیمی، از فحول شعرای عرب طبقه ی دوم عصر اموی و از مفاخر شعر عرب است بدان حد که گفته اند: «شعر عربی به امراءالقیس آغاز و به ذوالرمه ختم شده است.»
ذوالرمه شاعری سیاه چرده و زشت روی بود. ذو الرمه در لغت به معنای صاحب تکه ریسمان پوسیده است، که برای انتسابش به این نام داستان های بسیار به او نسبت داده اند. برخی این نام را برگرفته از ابیاتی از شعر وی می دانند.
مشخصات ذوالرمه
نام وی غیلان پسر عقبة بن بهیس بن مسعود بن حارثة بن عمرو بن ربیعة بن ساعدة بن کعب، از قبیله ی بنی عدی و کنیه اش ابا الحارث و لقبش ذو الرمة التمیمی، از فحول شعرای عرب طبقه ی دوم عصر اموی و از مفاخر شعر عرب است بدان حد که گفته اند: «شعر عربی به امراءالقیس آغاز و به ذوالرمه ختم شده است.» او را از تابعین به شمار آورده اند. وی در سال ۷۷ ق. مقارن با خلافت عبدالملک بن مروان در شام متولد شد و بیشتر عمرش را در صحراء گذراند. او چنان شیفته صحراء بود که پیوسته زیر سایه ی درخت سدری در بادیه می نشست و شعر می سرود، به گونه ای که آن را درخت ذی الرمه می خواندند. ذی الرمه سفرهای بسیاری به وادی های یمامه و بصره داشته است.
خانواده ادبی ذو الرمه
برادران ذو الرمه، هشام و مسعود، نیز هر دو شاعر بودند. هشام بزرگتر و مسعود کوچکتر از ذو الرمه بود، اما قبل از ذو الرمه وفات یافت.
ذوالرمه یکی از تابعین
...

جملاتی از کاربرد کلمه ذوالرمه

شاخ همچون ذوالیمنین سار همچون ذوالرمه ابر همچون ذوالجناح و برق همچون ذوالفقار