ذات انسان

معنی کلمه ذات انسان در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طبق دیدگاه حکمت متعالیه، ذوات ابتدا به صورت نامتعین وجود داشتند، سپس با تکون مادی تشخص می یابند و از این به بعد به صورت فردی باقی می مانند. ذات انسان، هر دو جنبه مادی و معنوی اوّلیه انسان را شامل می شود که از ابتدای پیدایش انسان، او را همراهی می کند، معمولاً از جنبه مادی آن به طبیعت و طینت و از جنبه روحی و معنوی آن، به فطرت یاد می کنند. ذاتیات انسان، می توانند منشا پیدایش افکار، یا انگیزه ها در انسان باشند، ولی تاثیر آنها در عمل انسان به نحو مقتضی است، نه علیت صددرصد به گونه ای که از انسان نفی اختیار شود.
ذات واژه ای است که کاربرد های مختلفی دارد گاهی در فلسفه از اصل ماهیت، به ذات و از اجزای ماهیت، به ذاتی تعبیر آورده می شود.گفته شده است: ارکان وجودی و مقومات هر چیزی را ذاتیات آن نامیده اند. ذات همان نفس است که حی، مدرک، سمیع، بصیر و عاقل است.
تعریف نفس
در تعریف نفس گفته اند: نفس جوهر روحانی است که به ذات خود زنده است و چون قرین و هم نشین جسمی از اجسام گشت آن را مانند خود می نماید، مانند صورت آتش که جوهری سوزان است که اگر آن را در کنار جسمی از اجسام قرار دهی، آن جسم را هم مانند خود داغ می نماید. نفس در واقع نوری از انوار معنوی الهی است که مشرق و تابشگاه آن خداوند و مغرب و فرودگاه آن، این کالبد تاریک است. طبق دیدگاه حکمت متعالیه، ذوات ابتدا به صورت جمعی وجود داشته، سپس با تکون مادی تشخص می یابند و از این به بعد به صورت فردی باقی می مانند. نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا می باشد.
کاربرد عرفی واژه ذات
اما به نظر می رسد که کاربرد عرفی واژه ذات، معنای خاصی است و مراد از آن مجموعه ای از ویژگی های ذاتی و اکتسابی و... است. چون ذات انسان از دو جنبه قابل بررسی است. الف: از جنبه مادی و طبیعی که از آن تعبیر به طینت می کنند. ب: از جنبه معنوی و روحی انسان که به فطرت تعبیر می شود.طینت به معنای خمیره، سرشت و طبع است، «طین» مبدا وجود و زندگی مادی انسان است، اما مبدا زندگی معنوی و روحانی آدمی، روح اوست.
← توضیح مطلب
...

جملاتی از کاربرد کلمه ذات انسان

اگر قابل نباشد ذات انسان یقین بدتر بود از جنس حیوان
عاجزی خانه زاد امکان است مظهرش نقش ذات انسان است
ولایت بود مطلق شد مقید بقید ذات انسان مؤید
و آن عبارت از این است که آدمی را در مقام اثبات کمال و نفی نقص از خود برآید و این از نتایج عجب است و قبح آن ظاهر و مبین است، زیرا که هر که حقیقت خود را شناخت و به قصور و نقصانی که لازم ذات انسان است برخورد، دیگر زبان به مدح خود نمی گشاید علاوه بر اینکه این امری است در نظر همه مردم قبیح، و هر که خودستائی نماید در نظرها بی وقع و بی مقدار و پست و بی اعتبار می گردد و از این جهت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «تزکیة المرء نفسه قبیحة» یعنی «ستایش مرد، خود را قبیح است» و آنچه گذشت در بیان حقارت انسان و پستی او کافی است از برای بیان قبح خودستائی پس سزاوار از برای هر کس آن است که از این صفت قبیحه کناره کند، و هر سخنی می خواهد بگوید در آن تأمل کند، که متضمن خودستائی نباشد.