دالت

معنی کلمه دالت در لغت نامه دهخدا

دالت. [ دال ل َ ] ( ع اِمص ) گستاخی. ( دهار ). اسم است ادلال را ای ، ما تدل به علی حمیمک. قال فی الغریبین هو شبه جراءة علیه. ( منتهی الارب ) : دالت صحبت... بدان پیوسته است. ( کلیله و دمنه ). اگر آلت اینست بدالت او هیچ معاملت گذارده نشود. ( سندبادنامه ص 676 ). او از سر دالت و انبساط بجواب موحش قیام می نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 359 ). و سلطان اولاد و اکباد را بدلی بریان و چشمی گریان وداع کرد و بدالت آنک... ( جهانگشای جوینی ). و نیز رجوع به دالة شود.
دالة. [ دال ْل َ ] ( ع اِمص ) دالت. اسم است اِدلال را، ای ما تدل به علی حمیمک. قال فی الغریبین : هو شبه جراءة علیه. ( منتهی الارب ). رجوع به دالت شود. || ناز کردن. دَل . ( از منتهی الارب ). || ( اِ ) ناز.

معنی کلمه دالت در فرهنگ عمید

۱. =دالdāl[l]
۲. (اسم مصدر ) جرئت، گستاخی.
۳. (اسم مصدر ) قرب و منزلت.

معنی کلمه دالت در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) مونث دال راهنما هادی . ۲ - ( اسم ) آشنایی . ۳ - ناز . ۴ - جرات گستاخی .

جملاتی از کاربرد کلمه دالت

روزی شکن از زلف چو دالت ببرم جانی بکنم، ز دل ملامت ببرم
و بی هنران در تقبیح حال اهل هنر چندان مبالغت نمایند که حرکات و سکنات او را در لباس دناءت بیرون آرند، و در صورت جنایت و کسوت خیانت بمخدوم نمایند، و همان هنر را که او دالت سعادت شمرد مادت شقاوت گردانند.
زآن قامت همچون الف و زلف چو دالت باریک شدم چون الف و چفته چو دالی
کلیله گفت: انگار که به ملک نزدیک شدی؛ به چه وسیلت منظور گردی و به کدام دالت منزلت رسی؟
ای میم و جیم و دالت بر جان اهل معنی هردم ز لوح صورت نقش دگر نوشته