دارالسلطنه

معنی کلمه دارالسلطنه در لغت نامه دهخدا

دارالسلطنه. [ رُس ْ س َ طَ ن َ ]( ع اِ مرکب ) پایتخت. دارالخلافه. || لقب تبریز. || لقب اصفهان. || لقب تهران. || قزوین. و آن را باب الجنه نیز گویند. || لقب کابل. || لقب لاهور.
|| لقب هرات. ( مسکوکات ایران رابینو ص 98 ).

معنی کلمه دارالسلطنه در فرهنگ عمید

پایتخت، محل اقامت پادشاه.

معنی کلمه دارالسلطنه در فرهنگ فارسی

عنوان شهر (( شماخی ) ) است .
هرات
پایتخت

جملاتی از کاربرد کلمه دارالسلطنه

چو دولت در رکاب اسپ شاهی به دارالسلطنه گشتند راهی
پس از نابینا شدن امیر مبارزالدین، او مدتی در قلعهٔ طبرک اصفهان و دژ سپید فارس، به زندان بود تا آنکه شاه شجاع او را به شیراز آورد و در دارالسلطنه اقامت داد و قرار بر آن شد که شاه شجاع به نیابت پدر پادشاهی کند، اما پس از چندی فاش شد که امیر مبارزالدین، بینایی را بازیافته و در تدارک فروگرفتن شاه شجاع و کشتن اوست. پس شاه شجاع باری دیگر، امیر مبارزالدین را محبوس ساخت تا آنکه در سال ۷۶۵ در قلعهٔ بم به بیماری، وفات یافت.