داراشکوه

معنی کلمه داراشکوه در لغت نامه دهخدا

داراشکوه. [ ش ُ ] ( ص مرکب )کسی که شکوه و جلال او مانند دارا باشد :
داور داراشکوه ، ای آنکه تاج آفتاب
از سر تعظیم برخاک جناب انداختی.حافظ.
داراشکوه. [ ش ُ ] ( اِخ ) یکی از شاهزادگان تیموری هند، فرزند شاه جهان. عالم و ادیب و شاعر و دارای تألیفات و دیوان اشعار بوده است. ولادت او در سال 1024هَ. ق. / 1615 م. و درگذشت او در سال 1069 هَ. ق./ 1658 م. واقع شده است. کتابهای او بنامهای «مجمعالبحرین »، «سفینة الاولیاء»، «حسنات العارفین » و «حق نامه » موسوم است و علاوه بر اینها دیوان شعری هم دارد. بزبان قدیم هند ( سنسکریت ) آشنا بوده است. و از زبان سنسکریت کتابی بنام «سرالاسرار» به فارسی ترجمه کرده است. در اشعار، خود را «قادری » خوانده و این کلمه در حقیقت تخلص او است. ( قاموس الاعلام ترکی ). داراشکوه بدست برادرش اورنگ زیب بقتل رسید. رجوع به قادری شود.

معنی کلمه داراشکوه در فرهنگ عمید

دارای شکوه و قدرت مانند شکوه و قدرت دارا، داراشان.

معنی کلمه داراشکوه در فرهنگ فارسی

محمدبن شاه جهان بن جهانگیر ( و. ۱٠۲۴ ه. ق ./۱۶۱۵ م .- مقت. دهلی ۱٠۶۹ ه. ق ./ ۱۶۵۹م . ) وی برای تصرف تاج و تخت جنگید و مغلوب گردید و باتهام زندقه محاکمه و اعدام شد . داراشکوه مردی عالم و متقی بود . از مولفات او در عرفان اسلامی ((سفینه الاولیائ ) )((سکینه الاولیائ ) ) (( حق نما ) ) و (( حسنات العارفین ) ) ودر عرفان هند (( مجمع البحرین ) ) (( سر الاسرار ) ) یا (( سر اکبر ) ) است . دیوان شعری بنام (( اکسیر اعظم ) ) از وی بجا مانده است.

جملاتی از کاربرد کلمه داراشکوه

تیر روی ترکش هندوستان، داراشکوه آه خون آلود شد از خاکمال این حصار