خاک بردار
جملاتی از کاربرد کلمه خاک بردار
ز پا افتاده ای از خاک بردار دل ازکف دادهای را زار مگذار
پس جبرئیل را بفرمود که برو از روی زمین یک مشت خاک بردار و بیاور. جبرئیل علیهالسلام برفت خواست که یک مشت خاک بردارد. خاک گفت ای جبرئیل چه میکنی؟ گفت ترا بحضرت میبرم که از تو خلیفتی میآفریند. سوگند بر داد بعزت و ذوالجلالی حق که مرا مبر که من طاقت قرب ندارم و تاب آن نیارم. من نهایت بعد اختیارکردم تا از سطوات قهرالوهیت خلاص یابم که قربت را خطر بسیارست که «والمخلصون علی خطر عظیم».
که ای بیچاره روی از خاک بردار کزین مشکل تو را آسان شود کار
سراز خاک بردار و قد برفراز که هستی به هر در سراسر فراز
آن قطرهٔ اشکی که بریزد بر خاک بردار که گنج لعل و گوهر این است
تو ای دست خدا از خاک بردار سری کو وقف در پای تو باشد
چو در لا مکانت گشادند جای سرت گردم، از خاک بردار پای