خارزار

خارزار

معنی کلمه خارزار در لغت نامه دهخدا

خارزار. ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان مشهد واقع در 16 هزارگزی جنوب باختری فریمان بر سر راه مالرو عمومی فریمان به با قلعه ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 199 تن سکنه مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است محصولات آنجا غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است آب مشروب کننده آنجا از قنات میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
خارزار. ( اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 73 هزارگزی شمال جادرن فریمان بر سر راه شوسه عمومی مشهد به سرخس ناحیه ای است جلگه ای و هوای آن معتدل دارای 182 تن سکنه میباشد مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از قنات و محصولات آنجا غلات و چغندر میباشد شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

معنی کلمه خارزار در فرهنگ عمید

= خارستان

معنی کلمه خارزار در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در ۷۳ هزار گزی شمال جادرن فریمان بر سر راه شوسه عمومی مشهد به سرخس .

معنی کلمه خارزار در دانشنامه عمومی

خارزار (بامیان). خارزار روستایی در مرکز افغانستان در ولایت بامیان است.
میر یزدان بخش یکی از رهبران قدرتمند هزاره ها در اوایل قرن نوزدهم.

جملاتی از کاربرد کلمه خارزار

اشکفت خارزار در شهرستان خرم‌آباد، بخش مرکزی، دهستان کرگاه شرقی، ر وستاس خارزار آبی واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۸۵ با شمارهٔ ثبت ۱۸۱۳۲ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
از جگرداری گل بی خار گردد خارزار از نیستان نیست پروا جرأت شیرانه را
سینه مجنون ما شد خارزار آرزو در میان نی سواران برق جولانی نماند
دامن ز خارزار تعلق کشیده ایم بر مسند تجرد عیس نشسته ایم
سنت من این است که چون دوستان من راه غلط کنند و پای در خارستان معصیت نهند، اثر زخم خار بیابند بستیزهم در آن خارزار ندوانند که:« اللجاج شوم».
خمیازه را به خنده غلط کرده اند خلق ورنه گل شکفت درین خارزار نیست
درهای گلستان ز پی تو گشاده‌ایم در خارزار چند دوی ای برهنه پا
ایمرغ سدره منزل بگشای بال و بر پر زین خارزار صورت در گلشن معانی
در برگریز سبز بود،هر که می کند دامان خودچو سرو درین خارزار جمع
اگر پیشرو اسب بود، به کوهها و بیشه ها برشود، راه بگذارد و به جاهای خشک و خالی و خارزار رو کند و همگی را به رنج افکند.
چون زخم خار دیدند، بدانند که راه غلط کردند و در خارزار افتادند پیش و پس بنگرند علامات راه ببینند که من در این راه بی فریاد بی نشان، علامتها و نشانها در هوا کرده ام و در این بیابان چوبها فرو برده ام و سنگها درهم نهاده تا مسافران آن نشان ها را بجویند و در این بیابان سرگشته نشوند و اثر قدم من که نامش سنت است در راه بجویند چنانکه اثر قدم شکار را طلبند صیادان در برف و در پی صید دوند، همچنانکه در برف ضلالت و غوایت اثر قدمهای هدایت و نهایت و بدایت مرا بجویند و بکوبند که چون بر قدم من رانند و عنان از خارستان معصیت بگردانند تا در گلستان قبول افتند و با شاهدان و شهیدان که معاشران عشرت ابدند و پادشاهان مملکت سرمد، هم عنان و همنشین و هم جام وهم حریف گردند که:« اولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیّین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین» چه جای این است بلکه تفضیل یابند بر فاضلان شهدا که:« فله اجرمائة اﻟﻒ شهید».