حال گردان

معنی کلمه حال گردان در لغت نامه دهخدا

حال گردان. [ گ َ ] ( نف مرکب ) نعت فاعلی از حال گرداندن. گرداننده و تغییردهنده حالها. || محوّل الأحوال. نعتی از نعوت خدای تعالی :
من نگویم که جز خدای کسی
حال گردان و غیب دان باشد.انوری.خاقانی امید را مکن قطع
از فضل خدای حال گردان.خاقانی.حال گردان تویی بهر سانی
نیست کس جز تو حال گردانی .نظامی.حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور.حافظ.

معنی کلمه حال گردان در فرهنگ عمید

گردانندۀ حال، تغییردهندۀ حال و وضع.

معنی کلمه حال گردان در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - تغییر حال دهنده . ۲ - محول الاحوال خدا .

جملاتی از کاربرد کلمه حال گردان

حال ما در فرقت پیغمبر و اولاد او جمله می‏داند خدای حال گردان غم مخور
حال گرداند جهان را از نو حال گردان جهان نعم الحال
سنگ چون یاقوت شد، ایمن شود از انقلاب حال چرخ حال گردان از من مجنون مپرس
پیر طریقت گفت نداء حق بر سه قسم است یکی را به نداء وعید خواند از روی عظمت بخوف افتاد. یکی را بنداء وعد خواند بنعمت رحمت بر جا افتاد. یکی را بنداء لطف خواند بحکم انبساط بمهر افتاد. بنده باید که میان این سه حال گردان بود: اول خوفی که او را از معصیت باز دارد دوم رجایی که او را بر طاعت دارد سوم مهری که او را از او باز رهاند.
چو آگه شد از حال گردان سپهر کی با یک دگرشان بپیوست مهر
گر چو مردان حال مردان بایدت قرب وصل حال گردان بایدت
هیچ نقشی را نمی گیرم به غیر از سادگی مهره موئین چرخ حال گردان نیستم
می‌نگویم که جز خدای کسی حال گردان و غیب‌دان باشد
حال بر من فلک بگردانید حالم از چرخ حال گردان پرس
فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۲۰) چه رسیده است ایشان را که بآن حال گردان بنمی گروند.