حاشاک

معنی کلمه حاشاک در لغت نامه دهخدا

حاشاک. ( ع صوت ) دور باد از تو :
پس بگویند بنده را حاشاک
مردکی ریش گاو و کون خر است.انوری.مهر از تو توان برید هیهات
کس بر تو توان گزید حاشاک.سعدی.تو بحری و هر دو کون خاشاک
خاشاک درون بحر، حاشاک.سلمان ساوجی.رود بخواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک.حافظ.|| ( اِ ) چوبی بزرگ.

معنی کلمه حاشاک در فرهنگ عمید

دور باد از تو، دور از تو.

معنی کلمه حاشاک در فرهنگ فارسی

دوربادازتو، دورازتو
دور باد از تو .: (( مهر از تو توان برید ? هیهات . کس بر تو توان گزید ? حاشاک . ) ) ( سعدی )
دور باد از تو

جملاتی از کاربرد کلمه حاشاک

شدم خاک ره و دامن کشیدی ز من چون شاخ گل حاشاک حاشاک
آن پیکر والای تو بر خاک نه حاشاک با فرش زمین عرش برین است برابر
چو نرگس چشمها بگشاده جامی به کوری ساختی حاشاک حاشاک
پس بگویند بنده را حاشاک مردکی ریش گاو کون خرست
امن طول ایام الفراق نسیتنی و حاشاک ان تنسی محبا موافیا
الموت فی لقائک یا بدر طیب حاشاک بل لقاؤک امن من البلا
تو بحری و هر دو کون خاشاک خاشاک و درون بحر حاشاک
من و زین مردم... تظلم حاشاک همه فریادم از این طارم...کر است
ام اخترت غیری من محبیک مؤثرا و حاشاک ان تعتاضنی بسوائیا