معنی کلمه حاش لله در لغت نامه دهخدا
فحاش للّه ازین هر دو پاک دار ضمیر
بخواه از ایزد از این هر دو قول استغفار.ناصرخسرو.حاش للّه نه مرا بلکه فلک را نبود
با سگ کوی تواین زهره و یارای مجال.انوری.اگر خواهید کشتی برود و شما را سلامت بود مرا بدریا افکنید گفتند حاش للّه که تو بنده گریخته باشی. ( تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 4 ص 450 ).
ز خر بتّرم حاش للّه وحده
اگر آب جوزی مسیحا فرستم.مجیر بیلقانی.بی تو من و عیش حاش للّه
کز خواب و خیال آن مبینام.خاقانی.حاش للّه که بندگان خدای
این چنین بند بر نهند بپای.نظامی.دیوانه نه ایم حاش للّه
با عقل و هدایت تمامیم.عطار.حاش للّه ایش شاء اﷲ کان
حاکم آمد در مکان ولا مکان.مولوی.یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش للّه که روم من ز پی یار دگر.حافظ.حاش للّه که نیم معتقد طاعت خویش
اینقدر هست که گه گه قدحی مینوشم.حافظ.بگرد گلشن رویت دمیده سنبل تر
ندیده هیچکس اسلام را ز کفر حصار
کدام کفر چه اسلام حاش للّه از آن
که دست قدرت یزدان والی غفار
بگرد سورة والشمس بهر دفع گزند
نوشته آیت واللیل را بخط غبار.رشیدای زرگر.