حاجیه

معنی کلمه حاجیه در لغت نامه دهخدا

حاجیه. [ جی ی َ ] ( ص ) در تداول فارسی زبانان. حاجَّه. حاجِجَة. زنی حج گذارده.

معنی کلمه حاجیه در فرهنگ عمید

زنی که به مکه رفته و کعبه را زیارت کرده است.

معنی کلمه حاجیه در فرهنگ فارسی

زنی که به مکه رفته باشدوکعبه رازیارت کرده باشد
در تداول فارسی زبانان زنی که حج گذارده

جملاتی از کاربرد کلمه حاجیه

پدرش ابوالحسن خان فخرالملک اردلان و مادرش عباسه خانم ملقب به حاجیه والیه، دختر عبدالصمد میرزا عزالدوله فرزند محمد شاه قاجار بود.
یکی از روحانیون اصفهان نقل کرده است: «چند مرتبه که حضور حضرت امام خمینی مشرف شدم، ایشان جویای حالات و اشتغالات و سلامتی بانو مجتهده امین شدند و در مقابل به منزل حاجیه خانم امین که می‌رفتم، بانوی ایرانی مقید بودند، برای سلامتی حضرت امام و موفق شدن ایشان و پیشرفت در اهداف مقدس اسلام دعا کنند.» همچنین بانو امین دربارهٔ سید روح‌الله خمینی گفته بود: «معرفت امام بالاست و عرفان ایشان به حد اعلای خود رسیده است. اگر کسی خواست، خدای ناکرده تهمتی بزند یا توهینی بکند، از قول من بگویید که بد می‌بینی.»
زبیده خانم تنها زنی بود که به همراه شاه به منزل جیران فروغ‌السلطنه، همسر محبوب ناصرالدین‌شاه، می‌رفت و مسئول جمع‌آوری رخت‌خواب شاه بود. در منزل فروغ‌السلطنه با ننه حاجیه که از زنان اندرون بود آشنا شد و بسیاری از شگردهای دستیابی به منزلت در نزد شاه را از وی آموخت.