جا گذاشتن

معنی کلمه جا گذاشتن در لغت نامه دهخدا

جاگذاشتن. [گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) فراموش کردن چیزی در جائی. || نصب کردن : در را جا گذاشت ؛ در را نصب کرد.

جملاتی از کاربرد کلمه جا گذاشتن

تیمور پس از ۳۶ سال پادشاهی و بر جا گذاشتن قلمرویی گسترده از خود، ۳۱ پسر، نوه، نبیره و نتیجه باقی گذاشت.
پیام شاعر چنین است: افراد به جستجوی فردی خود دست می‌زنند. باید با حقیقت زندگی بشری کنار بیایند که همان مرگ انسان است. اما زندگی بشری دیگری نیز هست که فردی نیست، و آن زندگی اجتماعی است. در تمدن مدرن است که بر جایگاه فرد و حقوق فرد تاکید می‌شود. در تمدن بابل بر ارزش‌های اجتماعی تاکید می‌شده است. شاعر می‌گوید فرد، یک‌روزه است که بدون بر جا گذاشتن اثری از بین می‌رود. اما زندگانی بشری که نمادش شهر است برای همیشه بر جا خواهد ماند.