جا زدن

معنی کلمه جا زدن در لغت نامه دهخدا

جا زدن. [ زَ دَ ]( مص مرکب ) چیز کم قیمت و بدلی را بجای چیز پربها و اصلی به کسی دادن. بدلی را بجای اصلی دادن یا فروختن به چالاکی و زرنگی. چیزی بد یا غیر بد را بدل چیزی بفریب نمودن یا دادن. کسی را بجای دیگری جا زدن. به اغفال حریف و طرف چیزی بد را بدل چیزی خوب به او دادن.ناچیزی بجای چیزی و ارزانی بجای گرانبهائی دادن. به قصد اضرار چیزی را از روی فریب عوض کردن. ازراء. و رجوع به جا شود. || کوتاه آمدن و عدول کردن از روی ترس و ضعف. تو زدن. حرف خود را پس گرفتن.

معنی کلمه جا زدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- چیزی بدلی را بجای اصلی بکسی دادنیا فروختن قالب کردن . ۲- کسی را بجای دیگری معرفی کردن . ۳- تحمیل کردن .

جملاتی از کاربرد کلمه جا زدن

«نداشتن منتقد خوب یکی از علل عمدهٔ ناشکوفایی است. علاوه بر اشکالاتی که در اینجا برای داستان‌نویسی وجود دارد… نبودن داوری‌های صحیح نیز مشکلی دیگر است. هنرمند با دلهره و تردید اثری به وجود می‌آورد، این اثر نقد نمی‌شود و اگر تصادفاً بشود از روی غرض و مرضی است. پس داوری در آخر کار با خود نویسنده است. اگر کتاب نویسنده فروش رفت و سر و صدایی کرد مغرور می‌شود و اگر با پاسخی شایسته روبرو نشد به کار ادامه نمی‌دهد و این هر دو به ضرر نویسنده تمام می‌شود. شک نیست که ناقد نکته دانی که راه جلو پای نویسنده بگذارد نداریم و همین مشکل اصلی در جا زدن نویسندگان ماست.»