جا رفتن

معنی کلمه جا رفتن در لغت نامه دهخدا

جا رفتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، منفعل شدن از کرده یا گفته خود پس از آنکه طرف دلیلی آشکارا آورد. مجاب شدن. با سکوت اذعان به مغلوبیت خود کردن. مفحم شدن. مغلوب شدن. || در اصطلاح قمار با ورق ، ورق خود را بعلامت عدم اشتراک در این دست بازی روی اوراق دیگر نهادن.ورقهای بازی را بجای خود بازگردانیدن از آن روی که برنده نباشد. در قمار اوراق دست خود را باطل کردن.

معنی کلمه جا رفتن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- منفعل شدن از کرده یا گفت. خود. پس از آنکه طرف دلیلی آشکارا آودر مجاب شدن مغلوب گریدن . ۲- ( قمار ) ورق خود را که بنظر برنده نیست بعلامت عدم شرکت در بازی بزمین انداختن .

جملاتی از کاربرد کلمه جا رفتن

مرنج از من اگر جان را به استقبال نفرستم که از جا رفتن دل را من استقبال می دانم
نخواهم از سر کویش، به صد چندین جفا رفتن نشاید شیر مردان را، به هر زخمی ز جا رفتن