جئت

معنی کلمه جئت در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جِئْتَ: آمدی
معنی جِئْتَ بِـ: آوردی
معنی جِئْتَ شَیْئاً: کاری انجام دادی
ریشه کلمه:
جی ء (۲۷۸ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه جئت

بزیارت آمدی یا بقبض روح؟ گفت جئت زائرا و قابضا، هم بزیارت آمده‌ام و هم بقبض روح اگر دستوری دهی که اللَّه تعالی مرا چنین فرمود که بحضرت تو آیم بدستوری تو آیم و قبض روح بدستوری تو کنم اگر دستوری دهی اگر نه باز گردم و بحضرت خداوند خویش باز شوم. رسول گفت: یا ملک الموت این خلفت حبیبی جبرئیل.
این حکم مشرکان است، ایشان که توبه کنند از محاربت و باسلام درآیند، اما مسلمانان که از محاربت و راه زدن توبه کنند علما در آن مختلف‌اند، و احوال در آن مختلف است: اگر پس از آن توبت کند که در دست امام افتاده باشد، و بر وی ظفر یافته، آن توبت هیچ حکم از احکام شرع از وی بازندارد، و تغییر در آن نیارد، و گر پیش از آن توبت کند، حقوق آدمیان چون ضمان اموال و وجوب قصاص، هیچ چیز از وی اسقاط نکند. اما حقوق اللَّه تعالی بر دو ضربست: بعضی از آن بمحاربت مخصوص است، و هو انحتام القتل و الصلب و قطع الید و الرجل، این همه بیفتد، و بعضی آنست که بمحاربت مخصوص نیست چون حد زنا و حد شرب خمر، این دو قولی باشد: بیک قول بیفتد، و بیک قول نه. سدی گوید: اگر محاربی بزینهار آید و توبت کند پیش از آنکه امام را برو دستی بود، یا کسی برو ظفر یابد، خود بازآید و توبت کند، و امان جوید، او را توبت پذیرند، و امان دهند، و بجنایات گذشته او را نگیرند. گفتا: و دلیل برین قصه علی الاسدی است، مردی محارب بود راهزن، فراوانی از خون و مال مسلمانان در گردن وی، و ائمه و عامه پیوسته در طلب وی بودند، و بر وی ظفر می‌نیافتند. آخر روزی کسی را دید که این آیت میخواند: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ. آن بر دل وی اثر کرد، و همچون مرغ نیم بسمل باری چند در خاک بغلطید، سلاح بیفکند، و برخاست‌ و در مدینه شد اندر میانه شب، بوقت سحر غسلی برآورد، و بمسجد رسول خدا شد، و با مسلمانان نماز بامداد بجماعت بگزارد، آن گه فرا پیش بو هریره شد، و جماعتی یاران مصطفی (ص) حاضر بودند، گفت: یا باهریره منم فلان مرد گنهکار، جئت تائبا من قبل ان تقدروا علیّ، و اللَّه عز و جل یقول: إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. بو هریره گفت: راست گفتی، کس را بر تو دست نیست، و کس را بر تو تبعت نیست. پس بو هریره دست وی گرفت، و پیش مروان حکم برد، که روزگار امارت وی بود، و قصه وی بگفت. مروان او را بنواخت، و گفت: کس را بر تو دست نیست. پس آن مرد بغزا شد، و در بحر روم غرق گشت رحمه اللَّه.