تاله
معنی کلمه تاله در لغت نامه دهخدا

تاله

معنی کلمه تاله در لغت نامه دهخدا

( تالة ) تالة. [ ل َ ] ( ع اِ ) خرمابن ریزه و نهال آن که بریده یا کنده بجای دیگر نشانند. ج : تال. ( منتهی الارب ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
تاله. [ ل ِ ه ْ ] ( ع ص ) بیخود. سرگشته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
تاله. [ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایه ، شهرستان قزوین و در 16 هزارگزی خاور معلم کلایه ، واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 27 تن سکنه دارد. رودخانه «اتانرود» آن را مشروب سازد و محصول آن غله و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
تأله. [ ت َ ءَل ْ ل ُه ْ ] ( ع مص ) پرستیدن و بمعبودیت گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حق پرستی. ( غیاث اللغات ). تعبد. ( دهار ) ( اقرب الموارد ). تنسک. ( اقرب الموارد ). پرستش حق کردن. از کشف اللغات واین لفظ در اکبرنامه بسیار جا واقع شده از آن جمله در این فقره : مولانا عبدالرزاق گیلانی که در حکمت نظر و تأله ، بینش فراوان سرمه دیده وری او بود... ( آنندراج ). || الهیت را بخود بستن. ( از اقرب الموارد ). || خدا شدن. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تاله در فرهنگ معین

( تأله ) (تَ أَ لِّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پرستیدن . ۲ - خدا شدن ، الاهیت را به خود بستن . ۳ - (اِمص . ) خداپرستی . ۴ - پارسایی .

معنی کلمه تاله در فرهنگ عمید

۱. خدا را پرستش کردن.
۲. خداپرستی، پارسایی.

معنی کلمه تاله در فرهنگ فارسی

ادعای خدایی کردن، داراپرستش کردن، خداپرستی
۱- ( مصدر ) پرستیدن بمعبودیت گرفتن . ۲- الهیت را بخود بستن خدا شدن . ۳- ( اسم ) خدا پرستی ۴.- پارسایی . ۵- ( اسم ) مذهب کسانی که در نظام آفرینش بذات واحد مدبر بر نظام عالم معتقدند.
پرستیدن و به عبودیت گرفتن حق پرستی .

معنی کلمه تاله در دانشنامه عمومی

شهر تاله ( به آلمانی: Thale ) در ایالت زاکسن - آنهالت در کشور آلمان واقع شده است.
تاله (تونس). تاله ( به عربی: تالة ) یک منطقهٔ مسکونی در تونس است که در استان قصرین واقع شده است. تاله ۱۸٬۲۳۰ نفر جمعیت دارد و ۱٬۰۱۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
تاله (شهرستان قره سو). تاله ( به لاتین: Talaa ) یک منطقهٔ مسکونی در قرقیزستان است که در شهرستان قره سو ( قرقیزستان ) واقع شده است. تاله ۱٬۸۰۹ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه تاله در فرهنگ معین
معنی کلمه تاله در فرهنگ عمید

معنی کلمه تاله در دانشنامه آزاد فارسی

تَأَلُّه (deification)
(یا: خداگونه شدن) مسیر یا عملی که فرد را منزلت خدایی می بخشد. برای مثلاً در مصر و روم باستان، برخی از فرمانروایان پس از مرگشان خدا شمرده می شدند. تأله در جهان باستان متداول بود و فاصلۀ میان انسان فانی و خدای باقی را پر می کرد. در ادیان سرّی، همچون مهرپرستی و دیونوسوس پرستی، به معنی اتحاد با خدا بود که از طریق آیین های پاگشایی محقق می شد. اسکندر مقدونی شئون الهی را پذیرفت، یولیوس سِزار را اوگوستوس به مرتبۀ الهی رساند و این سنتی شد در میان دیگر قیصرها که در طول حیاتشان پرستش می شدند. چه بسا خویشان و نزدیکان آنان نیز به این افتخار دست می یافتند. در بسیاری از ادیان و اساطیر، تفاوت بسیار بین انسان و خدا وجود ندارد. در بودائیگری مهایانا، بُدهی سَتواها کسانی هستند که به اشراق رسیده اند؛ اما به جای ورود در نیروانا در دنیا مانده اند تا در نیل به اشراق به دیگران یاری دهند. اگرچه دین بودا خدای متعالی ندارد، بدهی ستواها منزلت خدایی دارند و اغلب پرستش می شوند و به آن ها توسل جسته می شود. در دین هندو نیز مرز پررنگی بین خدا و انسان های مقدس وجود ندارد، زیرا بارقه ای از ذات الهی در همۀ آدمیان موجود است. از این رو مثلاً بزرگ مردی مانند گاندی را همچون خدایی می توان در عبادتگاهی زیارت کرد. چینی ها ارواح نیاکانشان را منشأ اثر در زندگی خویش می دانند و می کوشند آنان را همچون خدایان از خود خشنود سازند. «هشت نامیرا» در دائوباوری عامیانه، هم صفات و نواقص انسانی را دارند و هم قوای الهی را. در اسلام نیز فرقۀ سبائیه که از تندروترین غُلات بودند، حضرت علی (ع) را دارای مقام الهی می شمردند و فرقه های دیگر دیگران را. اصولاً غلو و خداگونه انگاری یا صفات الهی بخشیدن به قدیسان و مقدسان و بزرگان دین، کم یا بیش پدیده ای شایع در تاریخ ادیان است.

معنی کلمه تاله در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تأله. تَأَلُّه، اصطلاحی در فلسفه و عرفان، به معنی ژرف اندیشی در حکمت الهی است.
تأله مصدر باب تَفَعُّل از واژۀ الاه، در لغت به معنای تعبّد وتنسّک است و مُتَألِّه به کسی گفته می شود که فلسفۀ خود را بر مبنای وجود الاه بگذارد و طریقۀ تفکر او ذوق و کشف و شهود باشد.
[ویکی فقه] تَأَلُّه، اصطلاحی در فلسفه و عرفان، به معنی ژرف اندیشی در حکمت الهی است.
تأله مصدر باب تَفَعُّل از واژۀ الاه، در لغت به معنای تعبّد وتنسّک است و مُتَألِّه به کسی گفته می شود که فلسفۀ خود را بر مبنای وجود الاه بگذارد و طریقۀ تفکر او ذوق و کشف و شهود باشد.
در منابع ایرانی و اسلامی
در منابع ایرانی و اسلامی، صفت تأله به اعتبار نوعی ژرف اندیشی در حکمت الاهی، دربارۀ سقراط ، افلاطون و برخی از دیگر متفکران دوران باستان به کار رفته است. مسعودی این سخن را از افلاطون نقل می کند که هر کس حقیقت نفس خود را بشناسد، تأله کند، نقلی که بعدها توجه حکیمان مسلمان را به خود جلب کرد. ابوریحان بیرونی هم به نقل از جالینوس می گوید: مردمانِ شایستۀ کرامت، با متألهان پیوند دارند. وی همچنین اسقلبیوس و دیونوسیوس را متأله معرفی می کند و تأله را طریق عبادت و تنسک ملائکه می شمارد. به گفتۀ او، جالینوس قائل به این رأی بوده است. ناصر خسرو در جامع الحکمتین فصلی را به «قول متألهان فلاسفه اندر توحید» اختصاص داده، و حکیمان پیش از سقراط تا عهد ارسطو را متأله دانسته است. این تعبیر ابوالحسن عامری نیز که نصرانیت مبتنی بر تألـه محض است، وجهـی از معنی تألــه را نشان می دهد.
صفات بزرگان
برخی از حکیمان و عارفان، تأله را از صفات بزرگان ایران پیش از اسلام دانسته اند. برای نمونه، شهرزوری امام متأله ظاهر را همانند برخی ملوک مانند کیومرث، فریدون، کیخسرو و اسکندر دانسته است. نیز مؤلف کتاب تفسیر القرآن الکریم این نظریه را که اشراق عقول در سیر نزولی بیش تر می شوند، به حکیمان متأله پارس نسبت داده است. ابونعیم اصفهانی دیدگاه کسانی را نقل می کند که تصوف را همان تأله دانسته اند. ابن عربی در مقایسۀ تطبیقی سنت تأله میان مسلمانان و غیرمسلمانان می گوید که متألهان پیش از امت محمدی بسیار اندک شمار و در میان مردم غریب بوده اند. به نظر او متألهان غیرمسلمان انس با طبیعت داشته اند، د ر حالی که متألهان امت محمدی، آسمانی اند. به گفتۀ ابن عربی انسان به رغم کوچکی در جسم و آفرینش، شایستۀ تأله است، زیرا خلیفۀ خداوند بر زمین است وعالَم مسخّر او.
سابقۀ کاربرد
...

جملاتی از کاربرد کلمه تاله

گیرم که باد با تو برد آه این ضعیف از باد تاله پشه کمتر توان شنید
دم‌به‌دم نالم و افغان که ندانی به رهت تاله کیست که در هر نفسی می‌شنوی
منت ای باغبان گرره بگلشن دادیم کز تاله و فریاد خود من بلبل این گلشنم