تال و مال. [ل ُ ] ( ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). تار و مار. ( فرهنگ خطی کتابخانه دهخدا )( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). مبدل تار و مار. ( حاشیه برهان چ معین ج 1 ص 462 ). ریزه ریزه. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). ریز ریز. ( شرفنامه منیری ). تال مال. || از هم ریخته و پاشیده. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || زیر و زبر. ( فرهنگ جهانگیری ). || متفرق. ( برهان ) ( فرهنگ خطی کتابخانه دهخدا ) ( شرفنامه منیری ) ( ناظم الاطباء ). پریشان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ خطی کتابخانه دهخدا ) : ضد و خصم و حاسد تو باد دایم مار و مور مال و ملک دشمن تو باد دایم تال و مال.( مؤلف شرفنامه منیری ).بیشتر با لفظ کردن و شدن مستعمل است. به همه معانی. رجوع به تارمار و تار و مار و تال مال و تال و مال شدن شود.
معنی کلمه تال و مال در فرهنگ عمید
= تار۳: تهمتن به زاولستان است و زال / شود کار ایران همه تال ومال (فردوسی: ۳/۱۴۳ ).
معنی کلمه تال و مال در فرهنگ فارسی
( اسم ) متفرق تار و مار.
جملاتی از کاربرد کلمه تال و مال
شد از بیشبانی رمه تال و مال همه دشت تن بود بیدست و یال