تابت
معنی کلمه تابت در فرهنگ فارسی
معنی کلمه تابت در دانشنامه عمومی
جملاتی از کاربرد کلمه تابت
دوزخ از تابت کند پهلو تهی زین روش دیوانه گردد آگهی
دل در تابت ز پیچش دستار است سردزد که پیچ و تاب بر تن بار است
فکر آن زلف مکن تا خم و تابت نبرد بگذر از یاد لبش تا می نابت نبرد
بابت و مجلس بزی تو تابت و مجلس بود با می و ساغر بمان تو تا می و ساغر بود
چشم پر خوابت مرا بیخواب کرد زلف پر تابت مرا از تاب برد
رشتهٔ صبر مرا از هم گسستی دست عشق هر کجا با طرهٔ پرپیچ و تابت دیدمی
در عقده جعد نیم تابت مشاطه شکسته شانهها را
هان دست خدا آمد تابت نگذارد بر بام حرم نصب کند رایت رب را
بسنبل پر تابت صد لعب شده پنهان وز نرگس پر خوابت صد فتنه شده پیدا
تا رهزن خواب در سرایت نبرد بیدار نشین که هوش و تابت نبرد