تاب رفتن

معنی کلمه تاب رفتن در لغت نامه دهخدا

تاب رفتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) در رنج و پیچ و تاب شدن.
- در تاب رفتن ؛ به خود پیچیدن از درد :
در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی ز خون دل چندساله کرد.؟

معنی کلمه تاب رفتن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) در رنج بودن در پیچ و تاب شدن .

جملاتی از کاربرد کلمه تاب رفتن

نمی‌دانم چسان در ره فتادم که رفت از تاب رفتن هم زیادم
ز تاب رفتن محمل مقیم هامون را نه پای آن که ز دنبال کاروان بدود