معنی کلمه بارخدا در لغت نامه دهخدا
کریم بارخدائی کز او هر انگشتی
هزار حاتم و معنی است و صدهزار امثال.منجیک.هیچ شنیدی که چه گفته رسول
بارخدا و شرف المرسلین ؟ناصرخسرو.حکیم بارخدائی که صورت گل خندان
درون غنچه ببندد چو در مشیمه جنین را.سعدی.سمعت ابایزید یقول رأیت رب العزة تبارک و تعالی فی المنام فقلت یا بارخدا کیف الطریق الیک قال اترک نفسک ثم تعال. ( صفة الصفوة ج 4 ص 92 ).
|| پادشاهان بزرگ و اولی الامر. ( برهان ). پادشاه بزرگ را گویند. ( آنندراج ). بر پادشاهان اولی الامر نیز اطلاق کنند. ( انجمن آرا ). پادشاهان بزرگ و اولوالعزم و اولوالامر و صاحب و خداوند. ( هفت قلزم ). پادشاهان بزرگ. ( جهانگیری ). شعرا ممدوح را باین معنی بارخدا خوانند، و آن لفظی است مرکب بمعنی خداوندرخصت و بار. ( برهان ) ( هفت قلزم ). شعرا ممدوح خود رابمجاز بارخدا و خداوند گفته اند. ( انجمن آرا ). شعرا هم بدین معنی ( مولی ) آورده اند. ( شرفنامه منیری ) :
خواجه سید بوسهل عراقی که بفضل
نه عرب دیده چنو بارخدا و نه عجم.فرخی.این مهتر است و بارخدایی که مال خویش
بر مردمان برد همی از مردمی بکار.فرخی.ای بارخدای همه احرار زمانه
کز دل بزداید لَطَفَت بار زمانه.منوچهری.مرغان بر گل کنند جمله به نیکی دعا
بر تن و برجان میر بارخدای عجم.منوچهری.چون راه نجویی سوی آن بارخدایی
کز خلق چو یزدان نشناسد کس ثانیش ؟ناصرخسرو.تو بارخدای جهان خویشی