بادیه پیما
جملاتی از کاربرد کلمه بادیه پیما
در مصافی که من از آه علم وا کردم کوه اگر بود طرف، بادیه پیما کردم
ساربان گفت که جامی مکن از فرق قدم که قوی راحله بادیه پیما دارم
هر که پیمود ره الفت من وحشی گشت بس که با وحش من بادیه پیما گشتم
خضر ره ما گرمروان عزم درست است سر در پی هر بادیه پیما نگذاریم
ما به امید خطر بادیه پیما شده ایم آه اگر نشکند این شیشه که در بار دل است
سعد باقبال تو قرین معانی است بادیه پیما شود، قران معانی
چون به یک جا نکند منزل مقصود مقام به چه امید کسی بادیه پیما گردد؟
گشتیم بسی دامن صحرای جنون را یک ره به دل بادیه پیما نرسیدیم
سینهٔ چاک ز بس آتش سودای تو داشت آب در آبلهٔ بادیه پیما می سوخت
چون تیر کین عنان قرارش ز کف ربود کرد از سمند بادیه پیما تهی رکاب