باداد
جملاتی از کاربرد کلمه باداد
عالم از داد تو آبادان شود باداد باش عالم آبادان کن و در عالم آباد باش
ز بعد آنکه خسرو شاه باداد سر فرهاد را با سنگها داد
گرفتند گودرز کشواد را مرآن نامور پیر باداد را
کنون بد رود باش ای شیخ باداد که تا با هم رسیم از سوی بغداد
بگفتند هریک به آواز نرم که ای شاه باداد و با رای و شرم
چه مختار؟ داروی دل های ریش جهانجوی و باداد و فرخنده کیش
خنک شاه باداد و یزدان پرست کزو شاد باشد دل زیردست
بریشان سپهدار کرد آفرین که ای مهربانان باداد و دین
شه باداد و دین، آن کو دو دست عدل و احسانش بآب لطف شست از روی عالم، گرد ویرانی
همه مهتران خواندند آفرین بران شاه بیدار باداد ودین