با نان

معنی کلمه با نان در لغت نامه دهخدا

بانان. ( اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 45 هزارگزی جنوب الیگودرز و یک هزارگزی باختر راه مالرو ارجنگ به قاره واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 125 تن سکنه ، آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و چغندر و پنبه و حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

معنی کلمه با نان در فرهنگ فارسی

دهی است از شهرستان بروجرد است

جملاتی از کاربرد کلمه با نان

قرص گندم را منه بر سفره با نان جوین زان که دشوارست با کافر مسلمان زیستن
بیشتر خوراک‌های یونانی با نان پیتا سرو می‌شوند. در برخی جاها نان پاکسیمادی نرم شده را می‌خورند.
ز آب تشنه گرفته‌ست خشم می‌بینی گرسنه آمد و با نان همی‌کند بینی
در راه طریقت او رو کن با نان شریعت او خو کن
گر آرندت طبق با نان ز مطبخ طبق با نان در اندازی به دوزخ
آرام جان مشتاق باشد برنج و حلوا با نان خشک سازد صوفی چو آن ندارد
تبیره زنان پیل با نان شاه ابر پشت پیل آن میان سپاه
من فرومایه تجرید بدم از جبروت گنج با نان خدائیم زکات آوردند
برای تهیه این غذا خرماها را به همراه مغز گردو و کنجد خام در روغن و کره تفت داده و در انتها تخم‌مرغ را اضافه می‌کنند. این غذا با نان سرو می‌شود و دارای انرژی زیادی است.
خفت بر ژنده بالش و بستر ساخت با نان و آش قصر قجر
ز مصحف آیه ی سوگند حک شد قسم را کار با نان و نمک شد