با رنگ و بوی

معنی کلمه با رنگ و بوی در لغت نامه دهخدا

با رنگ و بوی. [ رَ گ ُ ] ( ص مرکب ) با آب وتاب و کروفر استعداد تمام. ( آنندراج ) ( دِمزن ). یعنی داب و داراب. و کروفر. و استعداد تمام :
سوی شهر ایران نهادند روی
سپاهی بدان گونه با رنگ و بوی.فردوسی ( از شرفنامه منیری ).

معنی کلمه با رنگ و بوی در فرهنگ فارسی

با آب و تاب

جملاتی از کاربرد کلمه با رنگ و بوی

عارضش غرق عرق از می ولی با رنگ و بوی بود گوئی سیب سرخ اندر گلاب انداخته
بهشتی بود باز با رنگ و بوی ز تیر تو ای شیر پرخاشجوی
جزیری بزرگست با رنگ و بوی دو صد میل ره لاقطه نام اوی
زمینی بدان گونه با رنگ و بوی از ایشان به ویرانی آورده روی
جهان کِشته‌زاری‌ست با رنگ و بوی در او عمر ما آب و ما کشت اوی
چگونه گلستان گوید کسی آن دلستانی را که گل با رنگ و بوی خود نموداریست از رنگش
جوان داردش گاه با رنگ و بوی گهش پیر بینی دژم کرده روی
یکی شارستان دید با رنگ و بوی بسی مردم آمد به نزدیک اوی
گل به بستان گر بود با رنگ و بوی کی بود چون چهره زیبای تو