با اینهمه

معنی کلمه با اینهمه در لغت نامه دهخدا

با اینهمه. [ هََ م َ / م ِ ] ( حرف ربط مرکب ) با وجود این. با تمام اینها :... و با اینهمه مانند آب شور هرچند بیش خورده شود تشنگی غالبتر گردد. ( کلیله و دمنه ).

جملاتی از کاربرد کلمه با اینهمه

کاشکی با اینهمه محنت که من دارم ز غم روز آخر خود نکردی با من این بد گوهری
آن گه در آخر این آیت گفت: وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ، اگر گرد رخصت نگردید، و نکاح کنیزک در باقی کنید، و در قهر نفس شکیبا باشید، شما را بهتر بود و راه جوانمردان اینست، و دوستان خود این کنند و با اینهمه استمالت بنده فرو نگذاشت، و بفرمان جزم نگفت: اصبروا، بلکه گفت: وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ اگر صبر کنید و برخصت فرو نیائید، و مردانه در راه احتیاط روید، شما را جای نواخت هست، و اگر صبر نکنید و رخصت جویید، و آسانی طلب کنید، عذر هست، از آنکه شما ضعیفان‌اید! و با خود برنتاوان! باری لاف مردان چه زنید؟ و جای مردان چه گیرید؟.
زاهد، برخ آن مه چونگاه افکندت با اینهمه زهد در گناه افکندت
بر کاف کمال کل، کلاه آمد عشق با اینهمه یک قدم ز راه آمد عشق
ابو الفرج بی‌گمان شاگردان بسیار داشته، اما گویی کار تدریس پیشه او نبوده‌است با اینهمه گاه کسانی را می‌بینیم که در محضر او کتاب معینی را خوانده‌اند نظیر شیخی اندلسی به نام ابو زکریا یحیی یا ابو الحسین ابن دینار و نیز علی بن ابراهیم دهکی.
الهی کدام زبان به ستایش تو رسد ؟ کدام خرد صفت تو را بر تابد، کدام شکر با نیکویی تو برابر آید، کدا م بنده به گُذاران عبادت تو رسد. خدایا از ما هر که را بینی معیوب بینی، هر کردار بینی همه با تقصیر بینی، با اینهمه باران رحمت تو باز ایستد و
عشاق درت ناز بر افلاک فروشند با اینهمه افتادگی از دور قمر بر
من ندانستم با اینهمه استادی تو که در این کار ز خر خرتر و از سگ بتری
آن سالک بادیهٔ تجرید آن نقطهٔ دایرهٔ توحید آن محتشم علم و عمل آن محترم حکم ازل آن صدیق توکل و اخلاص قطب وقت ابراهیم خواص رحمةالله علیه یگانه عهد بود و گزیدهٔ اولیاء وبزرگوار عصر و در طریقت قدمی عظیم داشت و در حقیقت دمی شگرفت و به همه زبانها ممدوح بود و او را رئیس المتوکلین گفته‌اند و قدم در توکل بجائی رسانیده بود که به بوی سیبی او بادیهٔ قطع کردید و بسیاری مشایخ را یافته بود و از اقران جنید ونوری بود و صاحب تصنیف در معاملات و حقایق و او را خواص از آن گفتند که زنبیل بافتی و بادیه بر توکل قطع کردی و او را گفتند از عجایب اسفار خود ما را چیزی بگوی گفت: عجیب‌تر بود که وقتی خضر ازمن صحبت خواست من نخواستم در آن ساعت که بدون حق کسی را در دل حظ ومقدار باشد در توکل یگانه بود و باریک فراگرفتی و با اینهمه هرگز سوزن وریسمان ورکوه و مقراض از وی غایب نبودی گفتند چرا داری گفت: زیرا که این مقدار در توکل زیان نکند.
مستسقیستی لاجرم، آماس دارد در شکم با اینهمه نفخ و ورم، در سینه صفرا ریخته
ای لعل دل افروز، تو با اینهمه پرتو جز مشتری سفله، ببازار چه دیدی