با ادب

معنی کلمه با ادب در فرهنگ معین

(اَ دَ ) (ص مر. ) دارای ادب ، مؤدب . مق بی ادب .

معنی کلمه با ادب در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه از ادب برخوردارست دارای ادب مو ئدب مقابل بی ادب : مرد با ادبی است .

جملاتی از کاربرد کلمه با ادب

اگر چه ندارند مستان ادب ولی با ادب باش وخاموش لب
بهاءالدین خرمشاهی دربارهٔ مجد که قرآن کریم را در سن ۲۵ سالگی به نظم درآورده می‌نویسد: «بنده به عنوان یک آشنا با ادب فارسی و ترجمهٔ قرآن کریم و مسائل قرآن پژوهی، ترجمهٔ ایشان را می‌پسندم و سادگی و روانی و بی‌پیرایگی آن به دلم می‌نشیند.»
در ره شیخ با ادب بودند طالب و عاشقان رب بودند
این زمین با سکون با ادب اندر آرد زلزله‌ش در لرز تب
تکبر کم کن ای دل! با ادب بنشین در آن مجلس که می باشد در آن مجلس، علی مرتضی حاضر
ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن به ترخانان درگاه الهی با ادب سر کن
چنان آهسته بودند اندر این راه همیشه با ادب در حضرت شاه
بلیس نام او بر با ادب اعوذبالله مِنَ الجاهلین
منبع علم است دلهای شما چون ملک شو با ادب پیش خدا
گر کنی هم نفسی با ادب آموزان کن برخوری چون طلب از نخل برومند کنی
چرخ گردد با ادب راست پیشت روز و شب راستی را با شهان چون توان گردید چپ