ابروکمان

معنی کلمه ابروکمان در لغت نامه دهخدا

ابروکمان. [ اَ ک َ ] ( ص مرکب ) که ابرویی چون کمان دارد :
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد.حافظ.

معنی کلمه ابروکمان در فرهنگ عمید

آن که ابرویی به شکل کمان دارد.

معنی کلمه ابروکمان در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه ابرویی چون کمان دارد .

جملاتی از کاربرد کلمه ابروکمان

ناوک مژگان آن ابروکمان بر دل آشفته خنجر می‌زند
پیکان به جای استخوان اندر بدن دارم نهان از بس از آن ابروکمان در سینه دارم تیرها
تیری زده بر جان من مژگان ناوک‌افکنت ای ترک تیرانداز من ابروکمان کیستی؟!
صبر کن از زخم دل اهلی که آن ابروکمان مرهمی گر می‌نهد صد ناوک از پی می‌رسد
شکر آن دولت که ای ابروکمان از راستی با خدنگ ناز تو سنگ نشان خواهم شدن!
هر خدنگی را که می‌اندازد آن ابروکمان با رقیبان است منجر باز با ما می‌شود
چون زدی تیری و بر خاکم فکندی بر سرم از قفای تیر خود ابروکمان من بیا
از آن روزی که من خود را نشان تیر او کردم فتادم دور از آن ابروکمان آهسته آهسته
به استقبال تیرش سینه را واکرده برخیزم برای کشتنم روزی که آن ابروکمان آید
ز ماه یکشبه هم خامه را خفی تر کن کشی گر از مه ابروکمان من تصویر