ابده

معنی کلمه ابده در لغت نامه دهخدا

( آبده ) آبده. [ ب ِ دَ ] ( ع ص ، اِ ) چیستان. چربک. سخن غریب. مثل. حکایت. بردک. || آن داهیه که بماند یاد کردن آن همیشه. ( ربنجنی ). || جانور وحشی. || مرغ که بر جای ماند و بسردسیر و گرمسیر نشود. || سختی. ( ربنجنی ). ج ، اوابد.
آبده. [ دِه ْ] ( اِ مرکب ) چاه اصلی و نخستین یا مادرچاه کاریز.
ابده. [ اِ ب ِ دَ ] ( ع ص ) ماده شتر بسیارزاینده.
ابده. [ اَ ب ِدْ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ بدید و بداد.
ابده. [ اُب ْ ب َ دَ ] ( اِخ ) شهری است در اندلس از ناحیه جیان و معروف است به ابدةالعرب.

معنی کلمه ابده در فرهنگ معین

( آبده ) (بِ دَ یا دِ ) [ ع . آبدة . ] (اِ. ) جانور وحشی ، دد، ج . اوابد.

معنی کلمه ابده در فرهنگ عمید

( آبده ) ۱. آب دهنده.
۲. آن قسمت از مجرای قنات در زیرزمین که آب از آن بیرون می آید و داخل قنات می شود.

معنی کلمه ابده در فرهنگ فارسی

( آبده ) ( اسم ) جانور وحشی دد جمع : اوابد.
چیستان سخن غریب
شهری است در اندلس از ناحیه جیان

معنی کلمه ابده در دانشنامه آزاد فارسی

اُبَدّه (Ubeda)
شهری کوچک در جنوب شرقی اسپانیا، بر نهر الکبیر. آب وهوای مدیترانه ای دارد و از مراکز حاصل خیز تاک و زیتون است. ظاهراً از آبادی های کهن ایبریایی و نام آن اوبِدا بوده است، که در زمان سلطۀ مسلمانان بر اندلس، اعراب آن را اُبَدّه خواندند. لشکریان طارق این محل را فتح کردند ( ۹۲ ق/۷۱۱ م) و تا ۶۰۹ ق/۱۲۱۲ م در دست مسلمین بود. در اوایل ۶۰۹ق، ناصر، از آخرین امیران موحدین اندلس، در جنگ با صلیبیان شکست خورد و بیرون راندن مسلمانان از مغرب زمین آغاز شد؛ در روایت اسلامی این جنگ را عِقاب یا ابده ذکر کرده اند. آثار گوتیک از عصر رنسانس در این شهر فراوان برجای مانده است؛ ازجمله کلیسای سالوادور و یک بیمارستان، هر دو متعلق به اواسط قرن ۱۶. برخی از بزرگان منتسب به ابده عبارت اند از: ابوالعباس احمد بن بِنی ابدی، ابوجعفر احمد بن حسین بن خلف ابدی، و محمد بن یوسف انصاری اندلسی ابدی ملقب به برهان الدین.

جملاتی از کاربرد کلمه ابده

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم یشیر الی سموّه فی ازله، اسم یدلّ علی علوه فی ابده. سمّوه فی ازله نفی البدایة، و علوّه فی ابده نفی النهایة، فهو الاول لا افتتاح لوجوده الآخر، لا انقطاع لثبوته الظاهر، لا خفاء لجلال عزه الباطن، لا سبیل الی ادراک حقّه.
قال الحسین بن منصور: فی الرأس نور الوحی و بین العینین نور المناجاة، و فی السمع نور الیقین، و فی اللسان نور البیان، و فی الصدر نور الایمان، و فی الطبائع نور التسبیح، فاذا التهب شی‌ء من هذه الانوار غلب علی النور الآخر فادخله فی سلطانه، فاذا سکن عاد سلطان ذلک النّور اوفر و اتمّ مما کان، فاذا التهب جمیعا صار نورا علی نور. «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» یهدی من یشاء بنوره الی قدرته، و بقدرته الی غیبه، و بغیبه الی قدمه، و بقدمه الی ازله و ابده، و بازله و ابده الی وحدانیته.