معنی کلمه ابار در لغت نامه دهخدا
آبار. ( اِ ) دفتر حساب و دیوان حساب و آن را آواره و آوارجه نیز گویند و شاید کلمه صورتی از آمار و آماره است.
آبار. ( ع اِ ) ج ِ بئر.
آبار. ( اِخ ) نام قریه ای به واسط.
( ابآر ) ابآر. [ اَب ْ ] ( ع اِ ) ج ِ بئر.
ابار. [ اَب ْ با ] ( ع ص ، اِ ) سوزنگر. سوزن فروش. || کیک. || چاه کن. کن کن. مقنی. || اشیاف ابار؛ دوائی است درد چشم را. || رصاص اسود. سرب سوخته.
ابار. [ اُ ] ( اِخ ) نام جائی به یمن و گفته اند نام زمینی بدانسوی بلاد بنی سعد.
ابار. [ اِ ] ( ع مص ) گشن دادن خرمابن. گرددادن نخل. || نیش زدن کژدم. || سوزن دادن سگ را. || غیبت کردن کسی را. || هلاک گردانیدن. || اصلاح کشت.
ابار. [ اِ ] ( ع اِ ) ج ِ اِبْره. سوزنها.