بی شبهه

معنی کلمه بی شبهه در لغت نامه دهخدا

بی شبهه. [ ش ُ هََ /هَِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی «فارسی » + شبهة «عربی » ) بی شبهت. بی گمان. بی شک. بلاشک. بلاشبهه. ( یادداشت مؤلف ). بی شک. بی اشتباه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شبهه شود.

معنی کلمه بی شبهه در فرهنگ معین

(شُ هَ یا هِ ) [ فا - ع . ] (ق مر. ) ۱ - بی شک و تردید. ۲ - بی اشتباه .

معنی کلمه بی شبهه در فرهنگ عمید

بی شک وتردید.

معنی کلمه بی شبهه در فرهنگ فارسی

۱ - بی شک و تردید . ۲ - بی اشتباه .

معنی کلمه بی شبهه در ویکی واژه

بی شک و تردید.
بی اشتباه.

جملاتی از کاربرد کلمه بی شبهه

خاص صدری دید او را شاه و خواندش صدر خاص وین سخن بی شبهه برشه وحی یا الهام شد
جز آب دگر آبی از نادره دولابی بی شبهه و بی‌خوابی او قوت جگر سازد
در مهد درید اژدر بی شبهه زدم تا دم گوباش خوارج را اهمال بتحسینا
شد ذات پاک مصطفی چون مظهر ذات خدا بی شبهه شبه مصطفی از هر دو مظهر آمده
روزی که به صحرای تو آمد ز مدینه این خسرو بی لشگر و بی شبهه و قرینه
از حشمت موران ره عشق چگویم بی شبهه سلیمان بچنین دستگهی نیست
وارونه است کار تو، باشد ز هر قماش بی شبهه، تار و پود تو هندوستانی است
وصل جانان در نیابی تا ز جان در نگذری مرد جانان نیستی بی شبهه تا جان بایدت
منم بی شبهه بی مثلم رسانید که بود من ابی من خود بدانید
بی شبهه و بی گفتگو بامرگ گردد روبرو خرد و کلان زشت و نکو مرد و زن و پیر و جوان