بلهوس. [ ب ُ هََ وَ ] ( ص مرکب ) صاحب هوسهای گوناگون. دارای هوس های نو در زمانهای مختلف. متلون. دمدمی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).بوالهوس. و رجوع به بُل و بوالهوس شود : بلهوسی بر سر راهی رسید جلوه کنان چارده ماهی بدید.جامی.بر چو سیم از آن چاک پیرهن منما مبادا بلهوسی آرزوی خام کند.صائب.
معنی کلمه بلهوس در فرهنگ معین
(بُ هَ وَ ) [ ع . ] (ص . )پرهوس ، هوسکار.
معنی کلمه بلهوس در فرهنگ عمید
= بوالهوس
معنی کلمه بلهوس در فرهنگ فارسی
پرهوس، هوسکار، هوسمند، کسی که هوس بسیاردارد ( صفت ) آنکه هوس بسیار دارد پرهوس هوسکار .
معنی کلمه بلهوس در ویکی واژه
پرهوس، هوسکار.
جملاتی از کاربرد کلمه بلهوس
سرخوش به کنار بلهوس خفتی بنگر که به اهل دل چهها کردی
امید بلهوس و حسرت من افزون شد ازین نوید که اندوه، جاودان نبود
از دم ما طایفهٔ بلهوس زنده، شود مرده چو شمع از نفس
با رخ تو کیست جان جز که یکی بلفضول با لب تو کیست عقل جز که یکی بلهوس.
در دوره اول فیلمسازی (۱۳۰۹–۱۳۱۶) که سینمای ایران «قدم آهسته» میرفت، مرادی در صف گروه کم شمار اما پرذوق فعالان سینما قرار داشت. از مجموع ۹ فیلم این دوره، دو فیلم ساخته اوست: انتقام برادر (۱۳۱۰) و بلهوس (۱۳۱۳).
اسرار عشق را خبر از بلهوس مگیر از مدعی حقیقت این مدعا مپرس
با رخ تو کیست عقل جز که یکی بلفضول با لب تو کیست جان جز که یکی بلهوس
تا ز هر عضو توام کام برآید خواهم از خدا چشم نظرباز و دل بلهوسی
گفتی هوای لالهعذاران ری خوش است پنداشتی که بلهوس لالهزاریام
با بلهوس از پاکی دامان تو گفتم تا باز به دنبال تو بیهوده نگردد