بقالی

معنی کلمه بقالی در لغت نامه دهخدا

بقالی. [ ب َق ْ قا ] ( حامص ) عمل و شغل و حرفه بقال. خواربارفروشی. || ( اِ ) دکان بقالی. محل کسب بقال.
بقالی. [ ب َ ] ( اِخ ) بقلی. لقب محمدبن ابی القاسم خوارزمی. ( منتهی الارب ). ابوالفضل زین الدین محمدبن قاسم از مشاهیر علمای عامه بود و در خوارزم نشو و نما یافته و در سال 562 هَ. ق. درگذشت. تألیفات بسیاری بدو منسوبست و از آنجمله است : کتاب صلوة البقلی و کتاب فضایل العرب. ( از ریحانة الادب ). و رجوع به زین المشایخ و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.

معنی کلمه بقالی در فرهنگ فارسی

۱- عمل و شغل بقال خوار و بار فروشی . ۲- دکان بقال .
یا بقلی لقب محمد بن ابی القاسم خوارزمی ٠ ابوالفضل زین الدین محمد بن قاسم از مشاهیر علمای عامه بود و در خوارزم نشو نما یافته و در سال ۵۶۲ ه٠ق درگذشت ٠ تالیفات : بسیاری بدو منسوبست و از آنجمله است : کتاب صلوه البقلی و کتاب فضایل العرب ٠

معنی کلمه بقالی در دانشنامه عمومی

بقالی اساساً یعنی فروشگاه خرده فروشی مواد غذایی و عمدتاً میوه جات، ادویه و بنشن. بقالی ها محصولات سنتی یک محل، اقلیم یا یک کشور را عرضه می کنند مانند بقالی های باغات بم، محصولات شمال، ایتالیایی، چینی و غیره.
اگر در فروشگاه، سوای مواد غذایی نیز عرضه شود ( مانند روزنامه، فیلم، جوراب و … ) به آن خواربارفروشی گویند.

معنی کلمه بقالی در دانشنامه آزاد فارسی

بقّالی
(در لغت به معنی سبزی فروش و غله فروش) از مشاغل سنتی در ایران، خواربارفروشی (در معنی خُرده بارفروشی) که در آن بیشتر مایحتاج خوراکی (جز نان) و مواد اولیۀ غذایی مردم، مانند لبنیات، حبوبات، روغن، آرد، برنج، قند، چای، شکر، مواد چاشنی غذا، خشکبار، خرما، سرکه، آبغوره، زرشک پلویی، شیره و نیز انواع میوه به فروش می رسید. پیشۀ بقالی، که جز در شهرها و قصبه های کوچک، رفته رفته در حال فراموشی است و جای خود را در شهرهای بزرگ به سوپرمارکت ها و میادین تره بار دولتی داده است، در ایران پیشینه ای کهن دارد. بقال می بایست ریز و درشت مایحتاج روزانۀ مردم را بشناسد و آن ها را تهیه کند و بر خوب و بد اجناس آگاهی یابد و از تحولات قیمت ها باخبر باشد. ترتیب اجناس در بقالی های سنتی چنان بود که در جلو در دکان اجناس ارزان قیمت تر نهاده می شد که اگر دست دزدی بدان رسید، ضرر کمتری متحمل بقال شود. در وسط دکان پیشخوان و ترازو و چرتکه و نشیمنگاه بقال جای داشت و در پشت سرش اجناس گران قیمت تر بود. بقالان پیش از کاسبان دیگر، جز نانوایان (← نانوایی)، دکان های خود را می گشودند و دیرتر از همه نیز می بستند. یکی از شیوه های معامله در بقالی نسیه بَری بود، بدین صورت که مشتریان هرچه می خواستند، اگر خوش حساب بودند، می بردند و ماهانه یا هفتگی حساب خود را می پرداختند.

معنی کلمه بقالی در ویکی واژه

(قدیم): منسوب به بقال، عمل و شغل بقال؛ محل فروش خواربار، مغازه. بقالی ممکن است به دو بخش بق - قالی قابل تجزیه باشد، و کنایه از مات و مبهوت نشستن فروشنده پشت دکه مغازه و نگریستن دائم به بیرون بود، انگار بزبان بی‌ زبانی به عابر التماس می‌کردند چیزی از این مغازه بخرید.

جملاتی از کاربرد کلمه بقالی

بقالی داد پر نون دشت سامان را کنون آمد بکاخ خسرو از سامان بدل قالی و پرنون را؟
بد یکی طرار از اهل دوان رفت تا دکان بقالی روان
و معاذبن جبل رحمه الله می گوید که ابلیس را پسری است نام وی زلنبور، نایب وی است که در بازارها بود لعنه الله. وی را گوید که در بازار رو و دروغ و سوگند و مکر و خیانت در دل ایشان بیارای و با کسی که اول وی رود و آخر وی بیرون آید همراه باش. پس واجب اقتضای آن کند تا از مجلس علم و ورد بامداد و نماز چاشت نپردازد به بازار نشود. و چون چندان سود کرد که کفایت روز بود بازگردد و به مسجد شود و کفایت عمر آخرت به دست آرد که آن عمر درازتر است و حاجت بدان بیشتر است و از زاد آن مفلس تر است. حماد بن سلمه استاد ابو حنیفه رحمه الله علیهما مقنعه فروختی. چون دو حبه سود کردی سفط فراز کردی و بازگشتی. و در خبر است که بدترین جایها بازار است و بدترین ایشان آن که اول روز آید و آخر بیرون شود. ابراهیم بن بشار فرا ابراهیم بن ادهم گفت، «امروز به کار گل می روم»، گفت، «یا بن بشار تو می جویی و تو را می جویند. آن که تو را می جوید از وی درنگذری و آنچه تو می جویی از تو درنگذرد مگر هرگز حریص محروم ندیده ای و کامل مرزوق؟» گفت، «در ملک من هیچ چیز نیست مگر دانگی بر بقالی دارم». گفت، «داری و آنگاه به کار می شوی؟»
قضا را بود بقالی در آن کوی که خویش همچو رویش بود نیکوی
پس آگاهی آمد ز فرفوریوس بگفت آنچ آمد بقالینیوس
آباقا را عظیم خوش آمد و انصاف آن است که در این وقت که ماییم علما و مشایخ روزگار چنین نصایح با بقالی و قصابی نتوانند گفت. لاجرم روزگار بدین نسق است که می‌بینی. والله اعلم.
چو قیصر گنهکار شد ما که‌ایم بقالینیوس اندرون بر چه‌ایم
گرچه از بهر ماست دیوانم شد گرو در دکان بقالی
در یکی تره چو این عذر ای فضول می‌نیاید پیش بقالی قبول
بود بقالی و وی را طوطیی خوش‌نوایی سبز و گویا طوطیی