جملاتی از کاربرد کلمه تاریک دل
تنگ و تاریک دلم کز غم او گشت خراب کنج ویران من خانه خرابست مگر؟
غرق دیدم هر دو را در آب و گل هر دو را تن روشن و تاریک دل
تا که بهتانها نهد آن مظلم تاریک دل خنبک و مسخرگی و افسوس بر صاحب دلان
راز او چون به روی روز افتاد شب تاریک دلفروز افتاد
چون شوم گرم خیال خنجر بیداد خویش جای روزن کلبه تاریک دل را چاک بس
لاله خوانند ترا، آه! ز تاریک دلی سرو گویند ترا، وای! ز کوتهنظری
آن پریرو را چه لایق کلبه تاریک دل؟ مردم چشمست، بنشانم بچشم روشنش
جای نوری تو و ما از تو چو تاریک دلان آب گویی تو و ما از تو پر آتش جگران
من بندهٔ عاصیم رضای تو کجاست تاریک دلم نور و ضیای تو کُجاست
بر جهانی می نیارستم گشودن چشم از آنک خانه تاریک دل با نور روزن دشمن است