معنی کلمه تردستی در لغت نامه دهخدا
بی باده از این سمند سرمستی بین
وز کوه به جنب رفعتش پستی بین
از بحر کند به خشک لعلی معبر
در فن سبک رویش تردستی بین.ظهوری ( از آنندراج ).زاهدان خشک می ترسند از برق فنا
ما بر این آتش ز تردستی کباب افکنده ایم.صائب ( از آنندراج ).|| شعبده یا قسمتی از آن ، و عرب آنرا خِفّة گوید و عامل مهم در آن چستی و جلدی کار مشعبد است که با سرعت عمل حقیقت را از بیننده منع کنند. شعبده بازی. چشم بندی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به تردست شود.