معنی کلمه تتق در لغت نامه دهخدا
بر سر بیرق به لاف پرچم گوید منم
تق تق خاتون صبح بر تتق روزگار.
عماد عزیزی ( از لغت فرس چ اقبال ص 249 ).
از سیاست آسمان بنددتتق
گرچه از اندیشه سازی بارگاه.انوری ( از آنندراج ).دل خانه فروش نام و ننگم زو
دلبر ز تتق بدر نمیآید.انوری.ز اول که داشت در تتق صنع منزوی
ارواح را مشیت و اشباح را گهر.انوری.مخدرات سماوی تتق براندازند
بجای ماند این هفت قلعه مدهون.جمال الدین عبدالرزاق.بر ضمیر غیب گوی تو براندازد تتق
بس که تشویش عروس کله خضرا دهد.جمال الدین عبدالرزاق ( از آنندراج ).حبشی زلف و یمانی رخ و زنگی خالست
که چو ترکانش تتق رومی و خضرا بینند.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 92 ).اکنون بناز در تتق خلد پیش تو
خندیده گل قنینه حمرا گریسته.خاقانی ( ایضاً ص 545 ).خونین تتق از پی خجالت
بر چشم خیال بازبستیم.خاقانی.فراست تو چو افکند نور در عالم
نماند در تتق غیب هیچ سر مسطور.ظهیر ( از شرفنامه منیری ).که مرد در تتق کبریا نیابد راه
مگر که لشکر حرص و هوی کند مقهور.ظهیر.واجب آمد این بکر دوشیزه در تتق معانی و سرادق الفاظ جلوه کردن و بی نقاب و حجاب به عالمیان نمودن. ( سندبادنامه ص 30 ).