بعون الله
معنی کلمه بعون الله در فرهنگ فارسی
بیاری خدای تعالی ٠ تخفیفی است از جمله بعون الله و حسن توفیقه یا بعون الله و مشیه ٠ بمدد و یاری خداوند ٠
معنی کلمه بعون الله در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه بعون الله
تم الکتاب بعون الله و حسن توفیقه
حضرت کافی و وسایط و روابط او تدبیرات و تمهیدات کرده بودند که الحمدالله هیچ یک مثمرثمر و منتج اثر نشد و نمیشود و نخواهد شد و بالفعل بعون الله چاره بی چارگی است آنها چون ندارند چاره و غرضی ولیکن چون بندگان سردار و والاتبار تا این دو روزه در تعزیت مرحوم مغفور حاجی جان محمدخان تشریف داشتند تقدیم خدمتی که بیان نکرده ام؛ یعنی هنوز حرفی درست بمیان نیامده؛ حسب الامر بعد از فراغ از مجلس تعزیت شروع بتقدیم این مصلحت باید بکنم و در باب قدری وجه که از مواجب سربازان باقی مانده و بندگان صاحب مهربان مقرر داشته اند که بمحل دیگر حواله شود و درین دو قسط اول بهار برعیت قصبه آزاد جبران تکلیف و تحمیل نشود. سمعنا و اطعنا و صدقنا و آمنا و اسلمنا و لوکره المشرکون.
مخدوم مهربان حاجی اسمعیل را عرض سلام رسانیده عذر جداگانه کتاب در خواه، خدمتی که از من ساخته دانی نگارش ده بعون الله قرین انجام خواهد شد.
بعون الله از اینسان ملکداری مسلم شد بر او الحمد لله
تمام شد کتاب اخلاق ناصری بعون الله و حسن توفیقه در آخر ماه ربیع الاول سنه اثنی و ستین و ستمأیه هجریه.
تمت القصیده الاولی بعون الله تعالی
تمت بعون الله و حسن توفیقه
ز یاران وطن دارم تمنی که بی ضنت بعون الله تعالی
مخدوم مهربان: عسگرخان یاور از معسکر نصرت اثر روانه است، از جحفل طیش بمحفل عیش مأمور شده در ظل حراست شاهنشاه و ولیعهد روح العالمین فداهما، امر خیر او در گردش عید سعیدباید بگذرد تا باز بوقت بهار، طبل مراجعت ساز کند و بعون الله تعالی صید افکن و شکار انداز گردد.
رستمی میکنم بعون الله گرتو افراسیاب خواهی شد