بیدولتی. [ دَ / دُو ل َ ] ( حامص مرکب ) بدبختی. نامساعدی بخت. ادبار : دانستم از بیدولتی من بوده است عیب اسب نیست. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 108 ). خجل شد که این بیدولتی ما نگر که من این فرزند را محرر کردم. ( قصص الانبیاء ص 203 ). کس از بیدولتی کامی نیابد به از دولت فلک نامی نیابد.نظامی. || بی هنری : رونق و طراوت عمر بآب بیدولتی غرق مکن. ( گلستان ). چو از بیدولتی دور اوفتادیم بنزدیکان حضرت بخش ما را.سعدی.|| فلاکت. ناداری. بی چیزی.
معنی کلمه بی دولتی در فرهنگ معین
(دُ لَ ) (اِمص . ) بدبختی ، اِدبار.
معنی کلمه بی دولتی در فرهنگ فارسی
بدبختی . نامساعدی بخت . ادبار . یا بی هنری . یا فلاکت .
معنی کلمه بی دولتی در ویکی واژه
بدبختی، اِدبار.
جملاتی از کاربرد کلمه بی دولتی
همکاسه را چو رغبت کامل نیافتم بی دولتی اوست ولی دولت من است
چو از بی دولتی دور اوفتادیم به نزدیکان حضرت بخش ما را
قربان دیده پاک و دامن پاکیزه ات شوم، خطاب رحمت نصاب همایون زیارت شد، شاخ امیدم گل کامکاری شکفت و باغ مرادم سبزه امیدواری دمید. آنچه فرموده اند بجا و سزاست و شایسته روا. از جهت ما نقصان و از طرف دوست همه کمال است، از آن جانب همه هدایت و از این سو همه زوال. زهی بی دولتی که دوست نزدیک و ما دوریم، و یار در خانه و ما مهجور، یعقوب از چهل منزل راه بوی پیراهن شنید اگر این خاکسار تبه روزگار از ده قدم فاصله از نکهت جان پرور و مبارک حضورت آگاه نشوم هر آئینه جمادی زکام زده خواهم بود.
در رم، از شهروندان انتظار میرفت که وفاداری خود را به رم با شرکت در آیینهای مذهبی دولتی که روزهای جشن، دستهها و هدایای متعددی در طول سال داشت، نشان دهند.: 84–90 مسیحیان به سادگی نمیتوانستند، و بنابراین آنها به عنوان متعلق به یک دین غیرقانونی که ضد اجتماعی و خرابکارانه بود.: 87 : 60
وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ اشارت آیت آنست که دل بیگانگان در پرده شقاوت است رب العزة چون کسی را مهر شقاوت بر دل نهد، و رقم نابایست بروی کشد، از اول دل وی سخت گرداند. چنانک گفت ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ پس سیاه گرداند کَلَّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ پس غاشیه بی دولتی بسر او در کشد قُلُوبُنا غُلْفٌ پس قفل بیگانگی بر آن زند أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها پس بمهر نومیدی ختم کند، خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ آن گه بسکّه جدایی ضرب کند بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ آن گه بیکبارگی واخودش برگرداند وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ. آن گه ندا در عالم دهد که ما این دل را نخواهیم و نمیپسندیم أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ نعوذ باللّه من سخطه و نقمته.
هان و هان این دم که هستت فرصتی جهدها کن تا بیابی دولتی
از نویسندگان آبخازی که چندین بار جوایز ادبی دولتی در دوره شوروی و سپس روسیه دریافت کرد فاضل اسکندر بود. فاضل عبدلوویچ اسکندر در سال ۱۹۲۹ از پدری ایرانی و مادری اهل آبخاز در بندر سوخومی به دنیا آمد. اسکندر که با نوشتن طنز در دوره حکومت شوروی به شهرت رسید، بسیاری از تابوهای سیاسی حکومت کمونیستی را شکست. بسیاری از آثار او نوشتههای فکاهی دربارهٔ زندگی روزمره در قفقاز بود.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری سکر مستی است، و مستی بر تفاوت است، و مستان مختلفاند. یکی از شراب خمر مست است، یکی از شراب غفلت، یکی از حبّ دنیا، یکی از رعونت نفس و خویشتن دوستی. و این از همه صعبتر است که خویشتن دوستی مایه گبرکی است، و تخم بیگانگی، و ستر بی دولتی، و اصل همه تاریکی!
روز بازار ترا بی دولتی گر شد حسود گو برو بالای دکان الهی نه دکان
جهنمی زنک زن ....... مشابه است به بی دولتی و بی دینی
محمدکاظم آشفته شیرازی، از شاعران قاجار در سالهای ۱۲۰۰ ه.ق تا ۱۲۸۸ ه.ق بود. او در شیراز چشم گشود و در خراسان منصبی دولتی یافت. وی پس از چهارسال به شیراز برگشت و به کشاورزی پرداخت.
و گفتند: اگر همه دولتها که خلایق را بود در حواله شما افتد در حواله مشوید و اگر همه بی دولتی در راهتان افتد نومید مگردید که کار خدای کن فیکون بود و هرکه به خود فرونگرد و عبادت خویش خالص بیند واز صفای کشف خود حسابی برتواند گرفت، ونفس خود را اخبث النفوس نبیند او از هیچ حساب نیست.
حایل بران نشانه بی دولتی بود آن حایل ار بود بمثل سایه هما