بلاده

معنی کلمه بلاده در لغت نامه دهخدا

بلاده. [ ب َ دَ / دِ / ب ِ دَ / دِ ] ( ص ) بدکار و فاسق. ( برهان ) ( آنندراج ). فاسدکار. ( لغت نامه اسدی ) ( صحاح الفرس ) ( شرفنامه منیری ) :
هر آن کریم که فرزند او بلاده بود
شگفت باشد کو از گناه ساده بود.رودکی.|| فاحشه. روسپی. ( فرهنگ فارسی معین ). قحبه. جنده. لاده. فاحشه. بدکاره. بلایه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || مفسد. مفتن. ( برهان ). مفسد و نابکار. ( اوبهی ). || گمراه. ( فرهنگ فارسی معین ). بلاد. بلابه. بلایه. و رجوع به بلابه وبلابه کار و بلایه شود.
بلاده. [ ] ( اِ ) به هندی بلادر است. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به بلادر شود.

معنی کلمه بلاده در فرهنگ معین

(بَ دِ )(ص . ) = بلایه : ۱ - بدکار. ۲ - فاسق . ۳ - روسپی .

معنی کلمه بلاده در فرهنگ عمید

فاسق، نابکار، بدکار، تبهکار: هر آن کریم که فرزند او بلاده بُوَد / شگفت باشد کاو از گناه ساده بُوَد (رودکی: ۵۲۲ ).

جملاتی از کاربرد کلمه بلاده

وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ التمکین تکمیل ما یحتاج فی الفعل فیه، و المعنی نجعلهم مقتدرین فی مصر و الشام و ما ملکته بنو اسرائیل من البلاد وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما. قرأ حمزة و الکسائی و یری بالیاء المفتوحة، فرعون و هامان و جنودهما بالرفع ای و یعاین فرعون و حزبه مِنْهُمْ یعنی من بنی اسرائیل ما کانُوا یَحْذَرُونَ، من زوال ملکهم و استیلاء بنی اسرائیل علی بلادهم و لذلک ذبح فرعون ابناءهم. قال الزّجاج عجبا من حمق فرعون فی قتله بنی اسرائیل، ان کان الکاهن صادقا فما ینفعه القتل، و ان کان کاذبا فما معنی القتل.
همچنین بلادهایی که تابع حکم حمیر بوده‌است: براقش، معین، السود، کمن، الخربه.
ان کنت تارکهم و قبلتنا فامر ما بدا لک جرّوا جموع بلادهم و الفیل کی یسبوا عیالک‌
هر آن کریم که فرزند او بلاده بود شگفت باشد کو از گناه ساده بود
قوله: تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْ‌ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها، یعنی تدمّر کلّ شی‌ء مرّت به من رجال عاد و اموالها کقوله: ما تَذَرُ مِنْ شَیْ‌ءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ و التّدمیر اهلاک استیصال، فَأَصْبَحُوا لا یُری‌ إِلَّا مَساکِنُهُمْ قرأ عاصم و حمزة و یعقوب یری بضم الیاء و مساکنهم برفع النون، و قرأ الآخرون بالتاء و فتحها و مساکنهم بالنصب ای لا تری یا محمد الا مساکنهم لو حضرت بلادهم، لانّ السکان و الانعام بادت بالریح فلم یبق الا هود و من آمن معه. و فی الخبر عن النبی (ص) نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدّبور، کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ ای کذلک نجزی من اجرم مثل جرمهم و هذا تحذیر لمشرکی العرب.
روی عبد اللَّه بن مسعود قال: لمّا اسری بالنبیّ لیلة اسری لقی ابراهیم و موسی و عیسی فتذاکروا السّاعة، فبدؤا بابراهیم فسألوه عنها فلم یکن عنده منها علم. ثمّ بموسی فلم یکن عنده منها علم، فرجعوا الی عیسی، فقال عیسی عهد اللَّه الیّ فیما دون وجبتها فامّا وجبتها فلا یعلمها الّا اللَّه فذکر خروج الدجّال فقال فاهبط فاقتله و یرجع النّاس الی بلادهم فیستقبلهم یأجوج و مأجوج، «وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ» فلا یمرّون بماء الّا شربوه و لا یمرّون بشی‌ء الّا افسدوه فیجارون الیّ فادعوا اللَّه فیمیتهم فیجتوون الارض من ریحهم و یجارون الیّ فادعوا اللَّه فیرسل السّماء بالماء فیحمل اجسادهم فیقذفها فی البحر ثمّ ینسف الجبال و یمدّ الارض مدّ الادیم، فعهد اللَّه الیّ اذا کان ذلک انّ الساعة من النّاس کالحامل المتم لا یدری اهلها متی تفجأهم بولادها أ لیلا ام نهارا. قال عبد اللَّه: وجدت تصدیق ذلک فی کتاب اللَّه «حَتَّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ».
آرنه گاربورگ، در سال ۱۸۷۱م، یک نشریه ویژه، برای آموزگاران نروژ، پایه‌گذاری کرد. نام این نشریه نخست، «سمیناریست» بود و بعد به مجله صنف آموزگاران، تغییر نام داد. ضمن آنکه وی، از سال ۱۸۷۲م، در نشریه محلی تودهستران نیز ویراستار بود. در بهار سال ۱۸۷۳م، اولین کتاب از آرنه گاربورگ، منتشر شد. از سال ۱۸۷۶م، وی در استخدام یک روزنامه ادبی وقت به نام «آفتن بلاده» بود. در این دوره او از جمله در مقاله ای از تصمیم دانشگاه که به گیورگ برندس، اجازه سخنرانی نداده بود، دفاع کرد. در همین دوره، وی همچنین مقالات تندی می‌نوشت که بعدها در سال ۱۸۷۷م، به صورت کتابی، باعنوان «جنبش زبان و ملیت جدید نروژی» منتشر شد. همان سال وی مجله دیگری تأسیس کرد و در انتشار چند نشریه دیگر مشارکتی محوری داشت.
روی عن عطاء عن ابن عباس قال: کان بنجر ان ملک من ملوک حمیر یقال له یوسف ذو نواس بن شرحبیل بن شراحیل فی الفترة قبل مولد النبیّ (ص) بسبعین سنة و کان فی بلاده غلام یقال له عبد اللَّه بن تامر و کان ابوه سلّمه الی معلّم یعلّمه السّحر فکره ذلک الغلام و لم یجد بدّا من طاعة ابیه فجعل یختلف الی المعلّم و کان فی طریقه راهب حسن القراءة حسن الصّوت فاعجبه ذلک و ذکر قریبا من معنی حدیث صهیب الی ان قال الغلام للملک: انّک لا تقدر علی قتلی الّا ان تفعل ما اقول. قال: فکیف اقتلک؟
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ الدّمار الهلاک علی وجه هائل عجیب. و اختلفوا فی سبب اهلاکهم: فقال بعضهم انّ اللَّه تعالی خسف بهم الارض، و قال بعضهم انّ جبرئیل رفعهم ببلادهم علی قوادمه. و قیل علی ریشة واحدة حملهم بامر اللَّه الی السّماء حتّی سمع اهل السّماء صوت الطیر و نباح الکلاب. ثمّ نکسهم علی رؤسهم کما قال: فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها.
قد عم بالاصلاح کل بلاده فتمایلت طربا بنوا ایران