بقدر

معنی کلمه بقدر در لغت نامه دهخدا

بقدر. [ ب ِ ق َ رِ ] ( ق مرکب ) بملاحظه و به اندازه و بحسب و موافق. ( ناظم الاطباء ). همواره لازم الاضافه است :
بقدر بردنم نه بار بر من
منه بیش از کشش تیمار برمن.نظامی.- بقدر احتیاج ؛ برحسب حاجت و ضرورت. ( ناظم الاطباء ).
- بقدر امکان ؛ به اندازه ای که ممکن است. ( ناظم الاطباء ).
- بقدر طاقت ؛ به اندازه طاقت و موافق طاقت. ( ناظم الاطباء ). بقدر توان و کشش.
- بقدر مراتبش ؛ برحسب درجاتش و بملاحظه قابلیتش. ( ناظم الاطباء ). به اندازه مراتب کسی. بنابر درجات و قابلیت و شایستگی او.

معنی کلمه بقدر در فرهنگ فارسی

۱- بانداز..۲- بحسب.۳- موافق. توضیح لازم الاضافه است . یا بقدر احتیاج . بر حسب حاجت و ضرورت . یا بقدر امکان . باندازه ای که ممکن است . یا بقدر طاقت . بانداز. طاقت موافق طاقت . یا بقدر مراتب کسی . برحسب در جای وی . بملاحظ. قابلیت او .

معنی کلمه بقدر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَدَرٍ: اندازه ای معین ( در عبارت "وَأَنزَلْنَا مِنَ ﭐلسَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ ")
ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)قدر (۱۳۲ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه بقدر

چو نتوان کارها بی دسترس کرد بقدر دسترس باید هوس کرد
به اعتقاد دیاکونوف زبان اسکیت‌ها و زبان مادها بقدری بهم نزدیک بود که تفاهم میان ساکنان پادشاهی ماد و پادشاهی اسکیت را مقدور می‌ساخت.
گر حسن در خور ناز عرض بهار دارد من هم بقدر حیرت دارم سر تبسم
عکس العمل مسئولان ایران در روز حمله عراق بقدری عادی بود که انگار توقع آن را داشته‌اند یا عراق را بسیار حقیر و خود را بسیار قوی می‌دیده‌اند. آنها بلافاصله جنگ را به یک دوگانه جنگ بین حق و باطل تبدیل کردند و مانند صفویه با افزودن شعائر شیعی به این جنگ خواص یک جنگ مذهبی را دادند و نوید دادند که جنگ را ادامه خواهند داد.
جفت دادن و تخم ریختن سبب کردم لکن وجود فرزند بقدرت ماست یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ.
بقدر و منزلت بوذری و سلمانی بشأن و مرتبه جابری و عماری
لطف وی بود که نعمت بقدر خود داد و از بنده شکر بقدر بنده خواست فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ.
هم در او هزتی شدی پیدا هم عطائی بقدر فرمودی
پس از بقدرت رسیدن مجدد طالبان سیاست کوچ اجباری در پوشش دعاوی حقوقی و ادعای داشتن سند مالکیت که غالباً جعلی هستند از سوی طالبان دنبال می‌گردد، اما مردم محلی به خوبی واقف اند که در این کوچاندن‌ها و جا به جایی‌های اجباری تحت هیچ شرایطی دعوایی حقوقی وجود ندارد، بلکه کوچ‌های اجباری، از اهداف استراتژیک و برنامه‌های اصلی طالبان در قبال گروه‌های اجتماعی است که با آنها اشتراک قومی و زبانی و مذهبی ندارند.
زندگی سیاسی ابوسلمه خلال همدانی در خراسان با فعالیت‌های رزمی ابومسلم خراسانی هم‌زمان است در برخی جهات حرکات وطن‌پرستانه آن دو فرد ایرانی که یکی از مشرق با شمشیر برخاسته بود و دیگری که از غرب ایران با قدرت قلم حرکت کرده بود یکی است و در یک نکته با هم اختلاف سلیقه دارند و ان این که ابومسلم در برانداختن بنی‌امیه بدنبال به قدرت رسیدن بنی‌عباس و استقلال ایران بود ولی ابوسلمه در اندیشه بقدرت رسیدن آل علی و علویان بوده‌است.
با اینکه این موضوع منجر شده که این مخازن به شارژ ماهیانه نیازمند باشند و شاید حتی ظاهرا در ابتدا هزینه بیشتری را در پی داشته باشد اما عمر کارکرد آن بقدری بالا است که آن هزینه ها را جبران می‌کند و مزیت دیگر این است که دیگر نیاز به تعمیرات بعدی و سرویس دوره ای ندارد.
بر اساس اظهار نظر برخی مورخین، هر یک از این کتاب‌ها دارای سی هزار صفحه بود، ولی بخاطر حجم بزرگ آن‌ها شاگردان طبری از عهده تحریر و آموختن آن بر نیامده و طبری مجبور شد متن کتاب خود را مختصر کرده و هر یک را بقدر عشر (یک دهم) حجم اولیه خلاصه کند. اولین ترجمه فارسی تاریخ طبری به قلم ابوعلی بلعمی مشهور به تاریخ بلعمی است.
بر اساس اظهار نظر برخی مورخان، هر یک از این کتاب‌ها دارای سی هزار صفحه بود، ولی بخاطر حجم بزرگ آن‌ها شاگردان طبری از عهده تحریر و آموختن آن بر نیامده و طبری مجبور شد متن کتاب خود را مختصر کرده و هر یک را بقدر عشر (یک دهم) حجم اولیه خلاصه کند. اولین ترجمه فارسی تاریخ طبری به قلم ابوعلی بلعمی مشهور به تاریخ بلعمی است.
آن شیخ ملت آن قطب دولت آن زین اصحاب آن رکن ارباب آن صبح مشرق یثربی عبدالله مغربی رحمةالله علیه استاد مشایخ بود و از قدماء کبار و استاد اولیا و اعتماد اصفیا بود و خوب ولایتی داشت ودر تربیت کردن مرید آیتی بود و حرمت اودر دلها بسیار است وخطر بیشمار در توکل و تجرید ظاهر و باطن کسی را قدم او نبود و این در ابراهیم که ازو خاسته‌اند خود شرح دهندهٔ کمال او بس‌اند یکی ابراهیم شیبان ودوم ابراهیم خواص رحمهما الله و او پیر این هردو بوده است واو را کلماتی رفیع است و عمر او صد و بیست سال بود و کارهاء او عجیب بود هیچ چیزی که دست آدمی بدان رسیده بودی نخوردی مگر بیخ گیاه که آن خوردی و مریدان او هرجا که بیخ گیاه یافتندی پیش او بردندی تا بقدر حاجت بکار بردی و ازین جنس عادت کرده بود و پیوسته سفر کردی و یاران باوی بودندی ودایم احرام داشتی و چون از احرام بیرون آمدی باز احرام گرفتی و هرگز جامهٔ او شوخگن نشدی و موی اونبالیدی.
معاش زنده دلان را بقدر زندگی است چو شمع مرد نماند از او ضیا میراث
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» اخبار عن وجود الحق بنعت القدم، «الرحمن الرحیم» اخبار عن بقائه بوصف العلاء و الکرم، فالارواح دهشی فی کشف جلاله و النفوس عطشی الی لطف جماله. سماع نام اللَّه موجب هیبت است و هیبت سبب فنا و غیبت است، و سماع نام رحمن موجب حضور بحضرت است و حضور سبب بقا و قربت است، یکی بسماع نام اللَّه در کشف جلال مدهوش یکی بسماع نام رحمن در بسط جمال بیهوش. اللَّه اخبار است از قدرت او جل جلاله بر ابداع، رحمن رحیم اخبار است از نصرت او بامتاع، پس وجود مراد او بقدرت او، و توحید عباد او بنصرت او.
روایت کرده‌اند از ابن عباس در آفرینش آسمان و زمین، که ربّ العزّة جلّ جلاله اول نوری بیافرید پس ظلمتی، و آن گه از آن نور جوهری سبز بیافرید چندان که هفت آسمان و هفت زمین، آن گه آن جوهر را بر خود خواند، جوهر از هیبت و سیاست نداء حق بر خود بگداخت، آبی گشت مضطرب و لرزنده، و تا بقیامت هم چنان مضطرب خواهد بود. این آب که تو می‌بینی که در روش خود می‌لرزد و می‌جنبد از هیبت و سیاست آن نداء حق است. پس رب العالمین باد را بیافرید و آب بر پشت باد بقدرت بداشت، پس عرش عظیم بیافرید و بر آب نهاد، فذلک قوله عزّ و جلّ: وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ. پس از آب آتش پدید آورد، تا آب بر جوشید و از آن دخانی بر آمد و کفی بر سر آورد. ربّ العزّة از آن دخان آسمان بیافرید و از آن کف زمین بیافرید. اختلاف است میان علما که اول کدام آفرید؟ و درست‌تر آنست که اول جوهر زمین آفرید، پس قصد آسمان کرد، و آسمانها را بیافرید. چنان که گفت عزّ و علا: ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ. پس از آن زمین را دحی کرد، چنان که در قرآن است: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها. و در خبر ابن عباس است: ثمّ نزل ببطن وجٍّ فدحیها، ای بسطها، و تمامی این خبر در سورة البقرة بیاورده‌ایم. و آسمانها که آفرید هفت آفرید، و زمین هفت، چنان که آنجا گفت: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ‌