خوشباش

معنی کلمه خوشباش در لغت نامه دهخدا

خوش باش. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( نف مرکب ) خوشباشنده. || خوش آمد که تملق باشد. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || خوش آمدگو :
بغفلت عمر شد حافظ بیا با ما بمیخانه
که شنگولان خوشباشت بیاموزندکاری خوش.حافظ.
خوش باش. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( اِ مرکب ) زمینهایی که بکسی که طرف میل باشد می بخشند بشرطی که آن شخص چیز کمی بصاحب داده و در وقت احضار بخدمت دیوانی حاضر باشد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه خوشباش در فرهنگ معین

(خُ ) (اِمر. ) تهنیت ، تبریک .

معنی کلمه خوشباش در دانشنامه عمومی

خوش باش (آلبوم کایلی مینوگ). «خوش باش» آلبومی از هنرمند اهل استرالیا کایلی مینوگ است که در سال ۱۹۸۹ میلادی منتشر شد.

معنی کلمه خوشباش در ویکی واژه

تهنیت، تبریک.

جملاتی از کاربرد کلمه خوشباش

در معنی نگه میدار و خوشباش که کردستی همه اسرارها فاش
غمی که میرسد از دوست عاشقانه بکش کسی همیشه نماند اسیر غم خوشباش
خوشباش که آن سرا چنین خواهد بود سالی که نکوست از بهارش پیداست
من بدل کین کسم نیست بگو رو خوشباش زاهد ار روز و شب اندر بدلش کین من است
تو مرغ زیرکی از خار و گل منال ایدل چو خار و گل همه خواهد شدن عدم خوشباش
شب عید است تا سحر خوشباش باده و چنگ را شبانه بزن
همه عالم بتو ای خواجه گرفتم که بدند تو گرانی مکن و با همه عالم خوشباش
من بهر تو در آتشم ایسرو تو خوشباش پروا مکن از سوختن من که سپندم
گر شادیت ز مرگ امامی است، زنده کرد او را مدیح خواجه تو خوشباش و برمجه
خوشباش و شادزی‌که تو را عیش خرّم است می نوش و مال ده که تورا بخت یاورست