معنی کلمه جاده در لغت نامه دهخدا
چو کار از دست بیرون شد چه سوداز دادن پندم
چو پای از جاده بیرون شد چه منع از رفتن راهم.سعدی.اندر این راه ار بدانی هر دو بر یک جاده ایم
وندرین کوی ار ببینی هر دو از یک خانه ایم.سعدی.در کام زبانم الف اﷲ است
زین جادّه ام به شهر وحدت راه است
انگشت شهادتی است هر مژگانم
یامصرع لااله الااﷲ است.محمدکاظم زرگر ( از آنندراج ).رگ تو جادّه خون معتدل گردد
زبان گزیده بیک گوشه نیشتر برود.صائب ( از آنندراج ).دارد از بس که به دل داغ عزیزان صحرا
کرده از جادّه ها پاره گریبان صحرا.محسن تأثیر ( از آنندراج ).نی در طلب سمور و نی اطلس باش
در دیده اعتبار خار و خس باش
خواهی که سری برون کنی از منزل
چون جادّه پامال کس و ناکس باش.ملامحسن گیلانی ( از آنندراج ).و خط، نبض ، تار، زلف ، کمند از تشبیهات اوست و با لفظ افکندن مستعمل است :
جاده ها بر ره ز لعل واژگون افکنده ایم
مطلب ما مبهم است از پیش پاافتادگی.میرزا طالب ( از آنندراج ).در بیابانی که وسعت خانه زاد نقش پاست
پاره سازدکوشش شوقم کمند جاده را.ملاقاسم مشهدی ( از آنندراج ).پنجه راحتم نشد شانه
زلف پرپیچ جاده را مانم.ملاقاسم مشهدی ( از آنندراج ).ره طلب به قدم سعی میکند کوتاه
به تار جاده این دست نقش پاست گره.میرزا بیدل ( از آنندراج ).برق جولانی که گرم از صید این وادی گذشت
بر طپیدنهای بغض جاده صحرا تنگ بود.محمدسعید اعجاز ( از آنندراج ).ز خط جاده شادم که بهر مشتاقان
کتابتی است که از راه دور می آید.ملادرکی قمی ( از آنندراج ).اثر از آه بیحاصل بدل زخم خجالت زد
ز خط جاده باشد تیغدر کف قاتل ما را.ارادتخان واضح ( از آنندراج ).