بوالفضول

معنی کلمه بوالفضول در لغت نامه دهخدا

بوالفضول. [ بُل ْ ف ُ ] ( ع ص مرکب ) کنایه از یاوه گو. ( آنندراج ). بیهوده گوی. ( ناظم الاطباء ) :
این ابلهان که بی سببی دشمن منند
بس بوالفضول و یافه درای وزنخ زنند.سنایی.همه جور زمانه بر فضلاست
بوالفضول از جفاش زاستر است.خاقانی.ای بسا بوالفضول کز یاران
آورد کبر درپرستاران.نظامی.چو من خرسندم و بخشنده خشنود
تو نقد بوالفضولی خرج کن زود.نظامی.از آن بوالفضولان بسیارگوی
و از آن بوالحکیمان دیوانه خوی.نظامی.گفت مکشوف و برهنه بی غلول
بازگو رنجم مده ای بوالفضول.مولوی.

معنی کلمه بوالفضول در فرهنگ معین

(بُ لْ فُ ) [ ع . ] (ص . ) بیهوده گو.

معنی کلمه بوالفضول در فرهنگ عمید

۱. بیهوده گو، یاوه گو.
۲. کسی که سؤال بیجا بکند.

معنی کلمه بوالفضول در فرهنگ فارسی

( صفت ) بیهوده گوی یاوه سرا : (( ویتحمل که بعضی فقرات ... در رشته تحریر در آمده باشد که محل اعتراض معترضان بوالفضول تواند بود ....
کنایه از یاوه گو ٠ بیهوده گوی

معنی کلمه بوالفضول در ویکی واژه

بیهوده گو.

جملاتی از کاربرد کلمه بوالفضول

در قیامت کجا رود با نفس؟ علم هر بوالفضول و هر با خفس
ولایت برتر از طور عقول است ازین معنی که عقلت بوالفضول است
به عاشقان چو رسی ترک بوالفضولی کن که آستانه عشق است جای درویشی
قول کامل بین چو کرد از جان قبول نی چرا گفت و نه چون چون بوالفضول
گه آفت عقل بوالفضولی گه غارت جان ناتوانی
هر دم تعجب حر گشتی فزون از این کار غافل که این عنایت از عشق بوالفضولست
بوالفضولی سؤال کرد از وی چیست این خانه شش بدست وسه‌پی
دزد شد زان بوالفضولی خشمگین بازگشت و فوطه را زد بر زمین
جوهر معنی اگرداری قبول چند خواهی بود آخر بوالفضول
تا ازینها پی بری سوی اصول تو برین قانع شدی ای بوالفضول