صبي

صبي

معنی کلمه صبي در لغت نامه دهخدا

صبی. [ ص ِ با ] ( ع مص ) میل کردن بسوی نادانی جوانی و بازی و کودکی. ( منتهی الارب ). میل بنادانی و جوانی. ( تاج المصادر بیهقی ). طفلی و کودکی. ( غیاث اللغات ). کودکی کردن. ( مصادر زوزنی ) :
باد صبا ز عهد صبی یاد میدهد
جان داروئی که غم ببرد درده ای صُبَی.حافظ.
صبی. [ ص َ با ] ( ع مص ) کار کودکی کردن و با کودکان بازی نمودن. || میل کردن بسوی کودکی. ( منتهی الارب ).
صبی. [ ص َ ] ( اِ ) گیاهی است که آن را سنا گویند و بهترین آن مکی است و بعضی گویند عصاره سناست و در اختیارات عصاره اشنان نوشته اند. ( برهان قاطع ). عصاره سنا یا سنا. ( مجموعه لغات طبی ص 181 ). عصاره سناست و گویند عصاره ای زردرنگ است طبیعت آن سرد است نقرس گرم را نافع بود. ( اختیارات بدیعی ). در نسخه خطی دیگر از همین کتاب نویسد: صبای ، گویند عصاره سناست... در مخزن الادویة این کلمه راصبتی ثبت کرده است و گوید عصاره سنای مکی است و بجهت رفع اورام بغایت نافع است و در فهرست مخزن الادویة آن را صبی نوشته در تحفه حکیم مؤمن آن را صبتی آورده و در نسخه چاپی صبنی ضبط کرده و در منتهی الارب آرد: صبی بسکون با و تشدید یاء عصاره سنای مکی است.
صبی. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه 24000گزی جنوب خاوری تربت حیدریه 7000گزی جنوب شوسه عمومی تربت. جلگه. معتدل. سکنه 426 تن. آب از قنات. محصول غلات ، بن شن ، تریاک. شغل اهالی زراعت ، گله داری ، کرباس بافی. راه مالرو. تابستان از زاوه میتوان اتومبیل برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
صبی. [ ص َ بی ی ] ( ع اِ ) کودک یا کودک که هنوز از شیر بازنشده. ( منتهی الارب ). کودک خرد. ( مهذب الاسماء ). کودک. ( ترجمان القرآن جرجانی ). ولید. || کودک که از شیر باز شده باشد. ( غیاث اللغات ) :
عالم و عالم ز خلق و خلق تو آباد و خوش
همچو از مادر صبی و همچو از گلبن صبا.سنائی.این بکن که هست مختار نبی
آن مکن که کرد مجنون و صبی.مولوی.|| ناظر عین و مردم آن. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || استخوان زیر نرمه گوش. ( منتهی الارب ). || جای تیزی شمشیر و جز آن که میان برآمده و قریب طرف است. ( منتهی الارب ). برازبان شمشیر. ( مهذب الاسماء ). || مهتر گرامی و رئیس قوم. || پشت قدم تا بن انگشتان. || طرف زنخ. ( منتهی الارب ). || صبی متشیخ ؛ کودکی که رفتار پیران کند یا گفتار آنان گوید.

معنی کلمه صبي در فرهنگ معین

(صَ یّ ) [ ع . ] (اِ. ) کودک ، پسر بچه . ج . صبیان .
(صَ با ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - کار بچگانه کردن . ۲ - با کودکان بازی کردن . ۳ - به کودکی میل کردن .
(ص با ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) میل کردن به سوی جوانی و کودکی و بازی . ۲ - (اِمص . ) کودکی ، طفلی ، طفولیت .
(صُ بّ ) [ ع . صابی ] (ص . ) پیرو فرقة صابئان ، صابی ، ماندابی .

معنی کلمه صبي در فرهنگ عمید

کودک، پسربچه.
طفل کوچک، کودک.

معنی کلمه صبي در فرهنگ فارسی

۱ - نام فرقه ایست دینی که نامهای دیگر آنان صابه البطائح ماندایی مغتسله ناصوری است . این قوم امروز بنام صبه نامیده میود . دین صائبی بشکل فعلی و در قرون بعد از قرن دوم م . نوعی از انواع گنوستیک ( عرفان مسیحی ) بود . از کتب دینی ماندایی بر میاید که پیروان این فرقه جدا بر خلاف یهود و نصاری و مسلمانان و معتقدان ایشانند . و فقط با دین زردشتی مخالفتی محسوس دیده نمیشود . شباهتها و توافقهای بسیار از هر نوع بین دین و مراسم دینی آنان با عقاید و آداب زردشتی وجود دارد. هر چند صائبان از قرون اول مسیحی در بین النهرین و خوزستان زندگی میکنند و در آنجا هم عقاید و رسوم اصلی آنان تحت نفوذ ادیان بابلی و زردشتی قرار گرفته بود بطور یکه صائبی بصورت ترکیبی از عناصر بابلی و فلسطینی قرن اول مسیحی در آمد با وجود این آنان اساسی ترین آنرا حفظ کرده اند ماندایی ۲ - قومی که بنام صائبان بین النهرین سفلی نامیده شده اند از نظر قومی و نژادی بطن قوی از اوایل تاریخ مسیحی و شاید از قرن اول از شام و مخصوصا از حوران و سواحل اردن بسواحل جنوبی فرات و دجله و شط العرب و کارون و ناحیه ای که در تاریخ باسم [ میسان ] معروفست ( و دشت میشان کنونی در حوالی آنست ) مهاجرت کرده اندو باز بظن قوی در اصل امت و پیرو حضرت یحیی و بقول مسیحیان یوحنای تعمید دهنده بوده اند . تصور میرود که بر اثر منازعات مذهبی و سختگیریهای آن قسمتی از قوم اسرائیل که بدین عیسی گردیدند نسبت باین قسمت از همان قوم اسرائیلی ( یا ممکنست بگوییم کنعانی ) که تابع عیسی نشدند و فقط یحیی را مقتدای خود دانستند این اقلیت مذهبی مجبور بمهاجرت شدند و جون مهمترین ارکان دین آنها تعمید و ارتماس در آب جاری بوده سواحل نهرین - یارافدین - را اختیار کرده بان خطه آمدند و در آنجا مستقر شدند . ۳ - جمعی دیگر هم بغلط باسم صائبان ( صابئین ) معروف شده اند و در همه کتب مسلمانان از آنان بهمین اسم سخن میرود و این تسمیه بر صابئان اصلی جنوب بین النهر ین غالب آمده آنها را تحت الشعاع قرار داده است . قوم مورد بحث صائان حران اند که دین قدیم یونانیان را داشتند و این دین راحتی بعد از انتشار مسیحیت و اسلام در همه جوانب آنها مانند یک جزیره دینی با معابد و هیاکل ژوپیتر و ونوس ( آفرودیت ) و هرکول و غیره نگاشته و علوم یونانی را هم با وقوف بزبان یونانی قدیم- با آنکه زبان خود آنان سریانی یا از اقسام سریانی بود -محفوظ داشته و غالبا آنها را بزبان خود ترجمه کرده اند . حرانیان هم بعلت حادثه ای نام [ صائبی ] را اختیار کردند و بدین اسم معروف شدند و آن چنین بود که مامون عباسی در طی سفر حج از حران عبور میکرد وقتی که آن جماعت را دید پرسید که چه دین دارید?جواب درستی نتوانستند بدهند. پس مامون گفت : اگر اهل کتاب هستند باید تعیین کنند از کدام فرقه مقبول در اسلام هستند اگر اهل کتاب نیستند باید بین قبول اسلام و جزای مشرک و کافر بودن یکی را اختیار کنند. چون آن جماعت جواب شافی نتوانستند بدهند مامون جواب قطعی را موکول بمراجعت خود از حج کرد و چون باز کشت آنان گفتند : ما اهل کتاب و از صا- بئین مذکور در قر آن هستیم پس بدین حیله از فنا رستند . این طایفه حرانی معروف به صابئین در عهد اسلامی علما و حکیمان معروف داشتند مانند ثابت بن قره بتانی و غیره .
کودک، پسربچه ، صبی العین: مردمک چشم
( صفت ) صابی ماندایی .
صبیا

معنی کلمه صبي در دانشنامه عمومی

صبی (زاوه). صبی روستایی در دهستان زاوه بخش مرکزی شهرستان زاوه استان خراسان رضوی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۱۹۸ نفر ( در۶۲ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه صبي در ویکی واژه

کودک، پسر بچه.
صبیان.
میل کردن به سوی جوانی و کودکی و بازی.
کار بچگانه کردن.
با کودکان بازی کردن.
به کودکی میل کردن.
صابی
کودکی، طفلی، طفولیت.
پیرو فرقة صابئان ؛ صابی، ماندابی.

جملاتی از کاربرد کلمه صبي

احمد الصبیح (عربی: أحمد الصبيح؛ زادهٔ ۶ اکتبر ۱۹۸۰) بازیکن فوتبال اهل کویت بود.