معنی کلمه حلقه در لغت نامه دهخدا
در حلقه ما ز راه افسوس
گه رقص کند گهی زمین بوس.نظامی ( لیلی و مجنون ).- اشک در چشمان کسی حلقه زدن ؛ در پیرامون چشم از درون اشک پدیدار آمدن بی فروریختن.
- حلقه اقبال ناممکن جنبانیدن ؛ کنایه از طلب محال کردن. ( آنندراج ) :
خیال حلقه زلفش چو دستت میدهد حافظ
مگر تاحلقه اقبال ناممکن نجنبانی.حافظ ( از آنندراج ).- حلقه انداز ؛ در آنندراج آمده : از صاحب زبانی بتحقیق پیوسته که جوانانی که حقه میکشند و دود آن از دهن آهسته آهسته برمی آرند بصورت حلقه از دهن برمی آید و بعضی پنجه کوچکی دارند در دست و از آن پنجه حلقه حلقه دود بیرون می کنند و آنرا حلقه انداز گویند :
ز غلیانها دماغ جملگی ساز
ز تنباکو دهنها حلقه انداز.اشرف ( از آنندراج ).ز نهیش گشت تنباکو چنان خوار
که هر کس بنگری از اهل بازار
بچابک دستی از بس همعنان است
شریک پیشه بازیگران است
بغلیان افکند هر دم شکستی
بود در حلقه اندازیش دستی.فصاحت خان راضی ( از آنندراج ).- حلقه بر در زدن و حلقه بر سندان زدن ؛ کنایه از طلب فتح باب کردن. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( برهان ). فتح باب طلب کردن. ( شرفنامه منیری ). کنایه از تفتیش حال و طلب صاحب خانه. ( غیاث ). رجوع به حلقه بر در کوفتن شود.
- حلقه بر در و سندان زدن و کوفتن و ریختن ؛ کنایه از طلب فتح باب کردن و آن چنان بود که تنگه آهنی را بر تخته در با میخ بدوزند تا اگر کسی بر در آن خانه آید و خواهد که از آمدن خود صاحب خانه را آگاه سازد حلقه را بر آن تنگه آهن بزند. ( آنندراج ) :
هرکه دایم حلقه بر سندان زند
باشدش روزی بیاید فتح باب.سعدی ( از آنندراج ).کمال این حلقه بر سندان زدن چیست
گرت جانیست درباز است در باز.کمال خجندی ( از آنندراج ).حلقه بر در کوفتن چون مار دل را میگزد
بسته بهتر آن دری کز سخت رویی واشود.صائب.ز بس کز آشنایان زخم خوردم
زند گر حلقه بر در اژدهایی