حروفی. [ ح ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به حروف. - چاپ حروفی ؛ چاپ سربی. و آن چاپ نوشته ها باشد با ترکیب حروف ریخته از سرب. مقابل چاپ سنگی. || یکی از حروفیین. یکی از حروفیان. یکی از حروفیه. رجوع به حروفیان شود.
معنی کلمه حروفی در فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به حروف شناسند. حروف .
جملاتی از کاربرد کلمه حروفی
نظیره حروفی که پیدا شود جواب تورا صاف گویا شود
نه آدم بینفس دارد وقوفی نه ظاهر بینفس گردد حروفی
سواد حروفیست دست آزمای همان آب او معنی جانفزای
آرامگاه و زیارتگاه فضلالله نعیمی حروفی در دامنه تپهای مشرف به روستا واقع شده است. قرا اسکندر، حاکم قراقویونلو در سال ۱۴۳۷ میلادی بهدست پسرش شاه قباد در قلعه کشته شد.
همچنین زبان مازندرانی با لهجهٔ گرگانی از زبانهای مقدس فرقهٔ حروفیه که یکی از فرقههای صوفی ایران است اشاره کرد.
در این بازی شما میبایست با استفاده از حروفی که به شما نمایش داده میشود شروع به ساخت کلمات کنید و مراحل بازی را به پایان برسانید. در این بازی برای گذر از هر مرحله باید جداول کلماتی که این بازی در اختیار شما قرار میدهد را با استفاده از حروف پیشنهادی تکمیل کنید. در پایان هر مجموعه حرفی که با آن کلمه ساختهاید به شما تعدادی سکه اختصاص میدهد که با استفاده از آنها میتوانید از قابلیت راهنمای بازی استفاده کنید. همچنین علاوه بر کلمات اصلی که میبایست بسازید، در تمامی بخشها شما اگر کلمه اضافیای با حروف بسازید در قندان کلمات اضافی شما ذخیره شده و پس از رسیدن به حد و حدود معینی میتوانید آنها را تبدیل به سکه کنید.
در سال ۱۸۶۴ میلادی. در باکو «سازمان خیریه ارمنیان» بنیان نهاده شد. با تلاش این سازمان نخستین چاپخانه ارمنی باکو در سال ۱۸۷۰ میلادی. تأسیس شد. با حروفی که از چاپخانه (انفیاجیان)[پانویس ۲] تفلیس آوردند چندین کتاب به زبان ارمنی چاپ شد.
وین رقّاصان، نام صوفی یا نقطویند یا حروفی
شب ستاره شمرم بر دو رخم زان باشد زخم ناخن چو حروفی که بود بر تقویم
کلامت گر تو را باشد وقوفی بود ناجار مأخوذ از حروفی
حروفی کز دوات آمد در اوراق خود آنرا فتق خوانند اهل اشراق
حروفی زان شدم در دور زلف و نقطه خالش که نون ابرو و میم دهانش نقش «من» دارد
مجموعه از رسایل حروفیه از تألیفات خود فضل الله استر آبادی در ضمن چند جلد کتاب فدوی است. اگر فرصت انتشار یا تعریف آن را داشته باشید مرقوم فرموده رونوشت یا مقاله از آن موضوع فرستاده شود تا لااقل کمک به امثال کنمنت (کذا) شده در راه شناسایی آن فرقه قدمی برداشته شود .
علی بن حسین مسعودی در التنبیه و الاشراف مینویسد پارسیان قومی بودند که سرزمینشان دیار جبال بود از ماهات (ماد) و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنستان و اران و بیلقان تا دربند که باب و الابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایتهای خراسان و سیستان و کرمان و پارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایتها پیوستهاست، همهٔ این ولایتها یک مملکت بود، پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان مینویسند یکی باشد، زبان یکی است و گرچه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و دیگر زبانهای پارسی.
«واهریچ به نزد دانیل رفته و حروفی را که از مدتها قبل پیدا شده بود، با خود آورده و به ساهاک و مسروپ داد. آنها خود با یادگیری و آموختن آنها به چند پسر بچه، متوجه شدند که این حروف برای بیان تمام هجاهای ارمنی کافی نبودند. بدین تربیت مشخص میشود که حروفی که از مدتها قبل پیدا شده و نزد دانیل بودند یعنی حروفی که احتمالاً در زمانهای مهرپرستی مورد استفاده ارمنیان قرار میگرفتند، دیگر کهنه شده، ناقص و غیرقابل استفاده بودند.»
شخصی نیز به نام سید اسحق استرآبادی کتابی عرفانی به نام محرمنامه به مازندرانی نگاشته که در باب فرقه حروفی است.
که گفتار تو خیزد از حروفی که اسم اعظمند ار باوقوفی
ابراهیم سجزی سیستانی، از دانشمندان سیستانی قرن اول هجری قمری است. ابراهیم در سال شصت هجری قمری، پانزده حرف از حروف اوستایی در خط «مسند» را، به جای حروفی در خط کوفی، بکار برد. و برای آن اصول وقاعدهای ترتیب داد که به مراتب از خط مسند آسانتر بود. بدین ترتیب ابراهیم سجزی مخترع خط معقلی بهشمار میرود.
کلمه استفاده شده برای ادبیات در زبان عربی همچون ادبیات فارسی ادب میباشد که اشاره به آداب خاص و غنی انسانی و فرهنگ دارد. ادبیات عربی به صورت نوشتاری و حروفی عمدتاً در قرن پنجم میلادی به بعد پدیدار شد و تا قبل از آن تنها تعداد کمی از آثار به صورت حروفی و الفبایی نوشته شده بود. ادبیات عرب در حقیقت به متون نظم و نثری که به زبان عربی نگاشته شده باشد میگویند. که شامل سیزده دانش نحو، صرف، عروض، قافیه، لغت، قرض، انشاء، خط، بیان، معانی، بدیع، محاضرات و اشتقاق میشود.
دریغا دیگر باره سخن از سر میباید گرفتن و راه دیگر میباید آموختن و نیز ضرورتست در این راه آلاتی و اسبابی که سالک را باید تا اورا بمقصود رساند؛ محصل باید کردن و آن نیست مگر در این حدیث مجمل که مصطفی- علیه السلام- گفته است؛ علما از این حدیث، حروفی دیدهاند؛ اما ندانم که تو از این حدیث چه فهم خواهی کردن؟ آن بیان در ابتدا کرده شد از کیفیت سلوک سالکان، و طلب کردن طالبان؛و همگی این دراز باشد. آنجامبین باشد که طالبان بر دو قسماند: قسمی مطلوبانند که ایشان را بخودی خود بخود رسانند و ایشان این گروه باشند که نعت ایشان شمهای شنیدی. قسم دوم از طالبان آن طالب باشد که او را ازو بخود رسانندو فرق میان این طالب و آن طالب، این باشد که سلطان یکی رادوست دارد بی خواست و مقصود، و او را خلعتهای گوناگون هر لحظه میدهد و یک لحظه او را از انس مشاهدۀ خود خالی ندارد. این خادم در لشکر، مرتبۀ قربت ورای هر کسی دارد. دیگری چندان تقرب نماید و جد و جهد کند تا خود را نیز بقربت سلطان رساند و او را نیز خلعتها دهد. از هزار طالب یکی بدین مقصود نرسید؛ و اگر برسد، خلعت و عطا دیگر باشد و عنایت و دوستی سلطان دیگر. اکنون طالبان که مطلوب محبت الهی باشند از حالات ایشان رمزی چند شنیدی؛ اما طالبی که بطلب و جد و جهد خود را بدو رساند و از خود بدو رسد شمهای نیز بباید گفتن و آن در این حدیث درج باشد که «إنَّ لِلّهِ تِسْعَةً وَتِسْعِیْنَ خُلْقاً مَنْ تَخَلَّقَ بِواحِدٍ مِنْها دَخَلَ الجَنَّةَ». آنکسی که بی طلب، او را بمطلوب رسانند چند تفاوت باشد با طالبی که بطلب او را، اگر توفیق یابد، بمطلوب رسانند.